زمزمه محبت یا ترس از تنبیه؟
شهروندان:
به سختی توانستم با میانجیگری یک وبنویس و با تعهد نامنبردن از کسی، با آموزگاری ـ که به تنبیه در مدارس باور دارد ـ 5 دقیقه گپ بزنم. به استدلال این آموزگار(الف ـ ب) که یکسالونیم پیش برای تنبیه یک دانشآموز در یک شهرستان، پایش به هیات تخلفات اداری باز شد، توجهکنید:
«شما به گفته دوستتان گویا به ضرورت تنبیه بدنی دانشآموزان باور دارید!»
«تنبیهشدن حق دانشآموز متخلف و تنبیهکردن وظیفه هر معلم است؛ از قدیم گفتهاند چوب معلم به از نوازش پدر!»
«چرا حق؟»
«برای این که پیشرفت کند!»
«نتیجه پرونده شما چه شد؟»
«از آنجایی که پای بیگناه تا پای دار میرود ولی بالای دار نمیرود، پرونده پیش از به جریان افتادن بسته شد.»
«یعنی جرم شما آنقدر سنگین بود؟»
«کدام جرم؟ من اصلا جرمی مرتکب نشدم، برای مثال گفتم تا پای دار.»
«ولی با خواهر بزرگ دانشآموز که گپ زدم، گفت داداش کوچکاش به دست شما تنبیه شده.»
«ولی اقرار همین دانشآموز در پرونده وجود دارد که اصلا تنبیه نشده است.»
«ولی شما که تنبیه را ضرروی میدانی!»
«این دلیل نمیشود که خودم این کار را بکنم.»
«دیگر آموزگاران را تشویق به این کار میکنید؟»
«نه آقا نه، فقط یک نظر است، همین!»
اینک ضربههای خطکشی که هدفش فرودآمدن به کف دست و گاه سر و پشت است، کابوس بسیاری از دانشآموزان ابتدایی بیگناهی است که نمیدانند برای چه تنبیه میشوند.
در گذشته، هیچیک از وزیران آموزش و پرورش وقت هم در برابر رفتارهای نادرست آموزگاران زیردست خود، الزامی به استعفا ندیدهاند. در مورد سوختگی دانشآموزان روستایی در یک کلاس درس نیز وزیر وقت استعفا نداد؛ در حالی که در کشورهای غربی، پیش از درزکردن خبر به رسانهها، وزیر آموزش و پرورش برای آبروداری استعفا میکند. گفتن این که «بابا، قدیما فلک میبستند، ولی امروز یک سیلی که چیزی نیست!» بیگمان نگاهکردن از چشم دانشآموز ابتدایی نیست، که حتی از یک نگاه تند میترسد، چهرسد به سیلی و خطکش؛ کودکی که با مراقبتهای تربیتی در خانه بزرگ شده است و بزرگترین تنبیه در میان خانواده برای وی از یک نگاه تلخ گاهگاهی پدر و مادر فراتر نرفته است، کوچکترین تنبیه بدنی مدرسه برایش تبدیل به کابوسی هراسآور میشود.
روش تربیتی توام با تنبیه، افزون بر نادرستبودن، از آنِ دوره پیشامدرن است که در گذشته به اشتباه، به پیکرهِ سامانه آموزش و تربیت ایران چسبیده بود؛ که بازخورهایش به روی دانشآموزان بسیار بد بود. البته اگر تاثیر مثبت هم داشت، باز درست نبود. همانگونه که نگهداشتن قناری در قفس موجب چهچة پرنده و لذت انسان میشود، ولی به بهای پرندهآزاری بهدست میآید؛ زیرا پرواز، حق پرنده است.
روح کتکخورده!
خطکش تنبیه، همیشه بر جسم فرود نمیآید، بلکه گاهی روان دانشآموز را نشانه میگیرد، بدون این که در کوتاهمدت، نشانی از خود به جا بگذارد. برای نمونه سال ۱۳۹۱ دانشآموز همدانی از ترس مسئولان که وی را به اخراج تهدید کرده بودند، خودزنی کرد. پاسخ توجیهی مسئولان هم این است که با وجود این مورد و دیگر موارد مرگ و نابینایی و نقصعضو(در سالهای ۱۳۸۹و ۱۳۹۰ در چابهار، یاسوج، قزوین و خوزستان) باز نمیتوان گفت که هدف یک معاون(ناظم سابق) مدرسه و یا آموزگار تنبیهگر، نابیناکردن، ناقصکردن و کشتن دانشآموزان است.
اینک در دورهای میزییم که هزاران نرمافزار برای یادگیری بهتر و آموختن شتابانتر و آموزاندن بنیادیتر در دسترس همگان قرار دارد؛ ولی انگار برخی انسانها و برخی روشهای کهنه تربیتی، حتی با دگرگونیِ سامانهِ آموزشی در جهان و در این دورهِ شگرف اطلاعات هم میل به پوستانداختن ندارند.
جهان با شتاب هرچه بیشتر تغییر میکند، ولی آنان نه این که ضرورتی برای شتاب و برای هماهنگشدن ندارند، بلکه ایمانی به هیچگونه دگردیسی هم ندارند و چشم به راه روزی نشستهاند که جهان، پشیمان از رفتارهای انسانی خود، دوباره به واپس برگردد.
چگونه ممکن است یک رفتار ناانسانی با هدف گرایش دانشآموزان به فرهنگ، انجام گیرد؟ بیگمان، نفس تنبیهِ یک دانشآموزِ ظریفِ دبستانی آنهم با کابل و تیغه کتاب و مشتولگد سنگین آموزگار و یا پیچاندن گوش، نشان از فقر فرهنگی آن هم در یک محیط فرهنگی دارد. اگر خشونت موجود در مدارس آموزش و پرورش (نهاد مهم پرورشدهنده انسانهای فردا) مهار نشود، به خشونت موجود در خیابانها و لایههای دیگر جامعه خواهد کشید و آن را تشدید خواهد کرد.
چندی پیش در هلند یک دانشآموز ابتدایی از ترس پدر خشناش، به مدرسه و خانم آموزگارش پناه برده بود؛ تنها چنین مدارسی ـ که چتر ایمنی و امنیت گستراندهاند ـ بسیار موفقاند؛ چرا که یک دانشآموز ترسیده از مسئولان مدرسه، هرگز به دانش، روی خوش نشان نخواهد داد و از سرِ ناگزیری به مدرسه خواهد رفت. روان سالم، لازمهِ آموختن است، در حالی که در فرایند تنبیه، حتی اگر جسم آسیب نبیند ـ روح دانشآموز تباه میشود.
تغییرات ساختاری
«هنوز ایرادات زیادی در ساختار آموزش و پرورش ما نهفته است که تغییرات زیربنایی را در آن، گریزناپذیر کرده است.»
حبیب الماسیپور ـ روانشناس با بیان بند بالا میگوید: دستکم امروز همه ناچارند به این نتیجه برسند که اهداف سامانه آموزشی کشور با تنبیه برآورده نمیشود. برخلاف ادعاها هنوز ریشه تنبیه بدنی در مدارس ایران خشکانده نشده است. هنگامی که هزار راه برای به راهآوردن به قول خودشان دانشآموز از راه بدر رفته و خاطی و ناسازگار و دیرآموز وجود دارد، دستاویز تنبیهبدنی، دمدستترین و زشتترین آنهاست و آموزگاران در هر شرایطی نباید حق کوچکشمردن فرزندان مردم و یا کتکزدن آنان را به خود بدهند.
درجازدن آموزش و پرورش
با گسترش خشونت در آموزشوپرورش و آگاهی نداشتن پدران ومادران از حقوق قانونی فرزندان، کمکم شیوههای درست تربیتی به فراموشی سپرده میشود. روی دیگر مساله به ما میگوید که باید برنامهریزیهای بنیادی از سوی مسئولین برای ارتقای زندگی آموزگاران به ویژه در قلمروهای محروم و رفع نیازهای پایه آنان، فراهم آید.
حبیب الماسیپور اظهار میدارد: گهگاه مواردی درباره تنبیه کودکان در مدارس میشنویم که میتوان ادامهاش را تا کودکآزاری در خانوادهها دنبال کرد. کدام به وجودآورنده دیگری است، مهم نیست؛ مهم این است که موارد تنبیه دانشآموزان و آزار کودکان از مدارس تا خانوادهها پی گرفته شود و مشکلات آن، مورد بررسی قرار گیرد و با ارتباط برقرار کردن، نارساییها و کمبودهای آموزشی/تربیتی از میان برداشته شود.
این روانشناس میافزاید: روشن نیست برخی افراد که نام آموزگار شایسته آنان نیست و متاسفانه مسئولیت آموزش دانشآموزان را به عهده دارند، چرا خود به خوبی آموزش ندیدهاند که به این درک برسند که در تنبیههای بدنی و روانی، هیچگونه اصلاحی نهفته نیست و بازخورهای خوبی در جامعه نداشته است.
الماسیپور به سخنانش ادامه میدهد: همه فکر میکنند فقط در مدارس روستایی، تنبیه بدنی وجود دارد، در حالی که در پایتخت نیز تنبیه بدنی رخ میدهد. در یکی از مدارس منطقه جنوبی تهران، معاون مدرسه، دانش آموزان را در زیرزمین مدرسه تنبیه میکرد. یا در یکی از مدارس منطقه ۱۵، دانشآموزان از معلم هنر سیلی میخوردند. در منطقه ۵ تهران نیز، آموزگاری دهان یک دانشآموز را به سبب پرحرفی چسب میزد، تا دیگران از ترس خاموش شوند!
این روانشناس میگوید: حقیقت این است که آموزشوپرورش خود را در کنترل همه آموزگاران ناتوان میداند و از اینرو توجیه میکند که نباید رفتار غیر فرهنگی دو سه آموزگار را به یک میلیون فرهنگی گسترش داد. با این سخنان، همیشه این دلهره در خانوادهها وجود خواهد داشت که آیا در مدرسهای که بچهام را به آنجا میفرستم، تنبیه وجود دارد؟
درخواست چرا؟
مسئولان آموزشوپرورش اعلام میکنند در صورت آگاهی پدرانومادران از تنبیهبدنی فرزندان خود، موارد را به دفاتر آموزش و پرورش گزارش کنند.
به گفته الماسی پور، این سخن نشاندهنده آن است که یا از دید مدیران مدارس، روش تنبیهی آموزگاران ایرادی ندارد(چون اگر داشت، گزارش میکردند) و یا این که مدیران در محیطهای کوچک مدارس بر رفتار معاونان و آموزگاران خود آگاهی ندارند و برای همین آموزش و پرورش از خانوادهها کمک میطلبد که این وظیفه را بر عهده بگیرند. این در حالی است که بسیاری از دانشآموزان تنبیهشده از ترس، به پدران و مادران خود چیزی نمیگویند.
این روانشناس کودک میافزاید: در آییننامه انضباطی آموزشو پرورش آمده است آموزگارانی که دست به تنبیه بدنی دانشآموزان میزنند، به هیات تخلفات اداری منطقه معرفی شوند تا درباره آنان تصمیم گرفته شود؛ که باید گفت کافی نیست! پژوهشهای میدانی گرچه محدود، حکایت از دفاع برخی آموزگاران از کارسازبودن تنبیه دارد و نشانگر آن است که آموزگاران پیش از استخدام از پیامدهای ناگوار تنبیه توجیه نمیشوند.
به آنان آموزش داده نمیشود که لغزش حق دانشآموز است و برای همین وی به مدرسه فرستاده میشود که لغزشهایش با شیوههای درست تربیتی، ویرایش شود و شایستگی ساختن آینده خود و جامعه اش را کسب کند.
خاطره مسمومشده
امروز در جامعه ما متاسفانه هنوز دلآزردگانی به یاد میآورند که چگونه از سوی آموزگاران خود و جلوی همکلاسیهای خویش پست شمرده شدهاند و یا توسط آموزگاری دیگر تنبیه بدنی شدهاند؛ و شگفت آن که سنشان نه ۷۰ سال، بلکه تنها ۱۴ یا ۱۷ سال است. هیچیک از آنان نیز از علت واقعی تنبیه خود آگاه نیستند و خود را مستحق تحقیر نمیدانند؛ در حالی چنین ناروایی در حق فرزندان مردم انجام میگیرد که آنان از نوع مجازاتهای نرم هیات رسیدگی به تخلفات اداری، خشنود نیستند.
پیامدهای گذار به زندگی مدرن بر کسی پوشیده نیست، در این میان کودکان و نوجوانان از آسیبپذیرترین افراد جامعه هستند و بیتوجهی به آنان، تاثیرات ویرانگری بر پیکر جامعه خواهد داشت. اینک همه گواهاند که هرگاه خبری در این راستا رسانهای میشود، همه جامعه بر میآشوبد، زیرا تنبیه با روح جامعه مدنی در تضاد است.
فاطمه س، مادر یک دانشآموز میگوید: «هرگونه تنبیه بدنی باید از همه مدارس شهری و روستایی برچیده شود. هیچ معلم دست به چوبی نباید جایش در مدارس باشد. همین افراد معلمنمایی که به تنبیه بدنی اعتقاد دارند، اگر فرزند خودشان در مدسهای تنبیه شود، آشوب به پا میکنند. وجود تنبیه در مدرسههای هر کشوری نشاندهنده آن است که نظام آموزش و پرورش آن کشور نتوانسته است خود را با سامانه آموزشی مدرن جهان همپا و همگام سازد.
درس نخواندن که هیچ، حتی بدترین رفتار یک دانشآموز نیز برای چوب به دست گرفتن معلم، مجوز صادر نمیکند. این دانشآموز است که باید تصمیم بگیرد درس بخواند یا نخواند و هیچ معلمی حق ندارد با تنبیههای بدنی، دانشآموزی را وادار به درسخواندن کند.»
فرزاد ـ ر، دانشجو در این مورد میگوید: در گذشته تا اول راهنمایی در مدرسه غیرانتقاعی درس خواندم که در همه آن دوران، آموزگاران بسیار مهربان بودند و دایم توسط مدیر مدرسه کنترل میشدند. تقریبا هرهفته مدیر سر کلاسها حاضر میشد و با شیرینی و گل از معلمان در مقابل دانشآموزان قدردانی میکرد و رو به ما دانشآموزان میگفت امیدوار است ما نیز از معلمان خود راضی باشیم. اما از شانس بد، شرکت پدرم ورشکست شد و من دوم راهنمایی را به مدرسه دولتی رفتم که همان سال از سوی معلم ریاضی تنبیه شدم، چون مغز ریاضی ندارم. یک بار او با نوک کفش به پایم زد که تا مدتها نتوانستم فوتبال بازی کنم و سرآخر نیز از تیم اخراج شدم و از ترس اینکه نکند پدرم مرا با قرض و وام دوباره به مدرسه خصوصی بفرستد، چیزی به پدر و مادرم نگفتم. هنوز پس از گذشت سالها از تنبیه معلمام، دلآزردهام که چرا به جای تنبیه، با من صحبت نمیکرد تا به وی بگویم به ریاضی علاقهای ندارم.
مراد. ح ـ کارمند نیز خاطرهاش به تلخی میزند: ناظم مدرسه روستای ما چنان بیمار بود که هنوز پس از گذشت ۴ دهه از آن دوران، خاطره تلخش از ذهنم پاک نشده است. مدرسه از روستای ما بسیار دور بود و ما همیشه دیر به مدرسه میرسیدیم. ترس از این که در حیاط مدرسه اینک ناظمی بداخلاق منتظر ما ایستاده است، لرزه به تنمان میانداخت و آرزوی بازگشت به خانه میکردیم. آیا لذتبردن از التماس دانشآموزان و یا برخورد خطکش چوبی با کف دست کودکان و شکستن آن، یک بیماری نیست؟
رسانهای شدن یا نه؟
«موافق نیستم که باید مسائل آموزش و پرورش، درونگروهی حل شود و به رسانهها کشیده نشود. ارائه گزارش تنبیه دانشآموزان به رسانههای گروهی برای دفاع از حقوق آنان و آگاهی جامعه و با هدف جلب توجه مسئولان به ایرادهای قانونی و یا کمبودهای قانونی، ضروری است.»
حبیب الماسیپور با بر زبانراندن سخن بالا معتقد است: آشناساختن پدران و مادران با شیوههای درست تربیتی و حقوق قانونی فرزندان و آگاهسازی ناظمان و آموزگاران از پیامدهای ناگوار تنبیه دانشآموزان، باید در برنامههای آموزش و پرورش قرار گیرد و در این راستا از برگزاری همایشها و نشستهای آموزشی، کوتاهی نشود.
این روانشناس باور دارد: توجه به سلامت دانشآموزان (آیندهسازان) افزون بر تمرکز روی مدارس باید همزمان با انجام مشاوره با پدران و مادرانی باشد که در آستانه آسیبهای اجتماعی قرار دارند و در صورت لزوم، برای رفع نیازهای پایه، به سازمانهای رفاهی و خدماتی معرفی شوند؛ چون لازمه رشد دانشآموزان، زیستن با خانوادههای سالم است.
این روانشناس میگوید: پیش آمده است که در برخی موارد، دانش آموز بیش از اذیتشدن در مدرسه، از سوی خانواده هنجارشکن مورد ستم قرار میگیرد و در مدرسه، مصائباش تکمیل میشود. این گروه از دانشآموزان که آزاردیدن در شمار امور عادی روزانگیشان قرار گرفته است، نه محرمی در مدرسه برای واگویی درددلهایشان مییابند و نه در خانه، شهامت بر زبانراندن آنچه که در مدرسه بر آنان میگذرد، دارند.
ع. درویشی
اطلاعات