شدنِ جامعه مدنی و مدنیشدن جامعه
شهروندان – احسان شریعتی:
کلیدواژه «جامعه مدنی» مفهوم بنیادی فلسفه سیاسی عصر نو است. سیاست مدرن بر مفهوم مرکزی «سیادت» مبتنی است. سیادت یا حاکمیت در جوامع دموکراتیک جدید از آن دولت-ملت است.
ابهاماتی که هنوز در ایران ما پیرامون تعریف و درک درست اینگونه مفاهیم وجود دارد، نشان نضجنیافتگی دوران گذرای معاصر از شیوه زیست و تولید سنتی به مدرن است. «ایدئولوگ»های به ظاهر ایدئولوژیستیز ما، بهعکس، میپندارند که سوءتفاهمهای ما از «مشروطه ایرانی» تاکنون در زمینه اصطلاحشناسی (ترمینولوژی) کلیدی سیاسی، موجب قفلشدگی و امتناع روند رشد و توسعه جامعه مدنی ما بوده است (ایدئولوژی به معنای منفی مارکسی کلمه همین رویکرد ایدهآلیستی است. اینکه ایدهها و سوءفهم پیرامون آنهاست که جامعه را به پیش یا به پس میراند).
جامعه مدنی ایران در دوران تکوین خود است البته یکی از شروط وجود و نشان تشکل و سامانیافتگی آن است. در این دوران شکلگیری (فرماسیون)، ما شاهد کاستیها، موانع و تهدیدهای جدی از سویی و فرصتها، نیروها و ظرفیتهای عظیم از سوی دیگر هستیم. ترسیم درست این دو جنبه برای بهدستدادن سیمای واقعی جامعه ایران تاکنون دچار اختلال بوده است: گرایشات عقیدتی افراطی از سویی و سیاستزدگی تفریطی از دیگرسو، مانع درک و رسم علمی جامعهشناسی علمی بومی ما شده است. ترسیم و سنجش آماری درجه و نرخ رشد اقتصادی- اجتماعی جامعه ایران کار دشواری نیست. این کار را در سطح دولتی نیز اگر سازمان «برنامه و بودجه» معتبری در کار مانده باشد، باید بتواند انجام دهد. مشکل بهخصوص آنجا بارزتر میشود که وارد حوزه فرهنگ میشویم (زبان، تاریخ، دین، هنر، سبکزیست، شیوه تولید و فناوری و… ).
جامعه مدنی در ایران به باور ما، نه به آنچه در روایات رسمی و صداوسیمایی تصویر میشود، شباهتی دارد و نه به آنچه در ماهوارهها از سوی مخالفان در انظار جهانی نقش میبندد. جوانب نیک و بد در اینجا چنان درهم تنیده و درگیر هستند که جدا و مجزاسازیهای یکسونگرانه و گزینشی و… قادر به ادای امانتدارانه مطلب نیستند.
از خودویژگیهای مثبت این جامعه، بهویژه پس از انقلاب، باز بودن آن بر همه افقهاست. اکثریت شهروندانش با سایر ملتها و فرهنگها و مکتبها و دینها، نهتنها سر جنگ ندارند، بلکه ایرانیان به تصدیق ملتهای میزبان در سایر کشورها، از قدرت تطبیق و ادغام نسبی بیشتری برخوردارند. بلافاصله، باید افزود که پای حرفهای عامیانه و کوچه- بازاری بسیاری از آنها اگر بنشینی با خود میگویی کمتر ملتی نژادپرستتر، بستهتر و متوهمبهخودتر از اینها میتوان در جهان یافت!
از خودویژگیهای منفی این جامعه، چندچهرهبودن فرهنگی آن است. میگویند مردم ما جوری حرف میزنند، جور دیگری میاندیشند، جوری دلشان میخواهد، اما جوری دیگر عمل میکنند. به همین دلیل در انتخابات ریاستجمهوری معمولا چهار نامزد جورواجور داریم تا هر جور بخواهند رای دهند. بلافاصله، باید افزود که گول این ظاهر را نباید خورد. زیرا در همه حال و به هر حال، ایرانیان در مجموع یکجور بیشتر عمل نمیکنند. آنها وقتی ملتهای دیگر منطقه خفتهاند، پیشگام بیداری بودهاند و به عرصه عمومی ریختهاند و هنگامی که سایر ملل خوابشان نمیبرد، یعنی گرفتار بلیه بیداری دایمی شده باشند، از خانه بیرون نمیآیند.
در پس این ملاحظات که به شوخی میماند، این نکته جدی نهفته که جامعه در حال مدنیشدن ایران بسیار پیچیدهتر از آنی است که دوست و دشمن فرض و پیشبینی میکردهاند و میتواند در بزنگاهها همه را غافلگیر کند. بررسی ریشههای تاریخی، فرهنگی و… این پدیده، خارج از حوصله این یادداشت است. آنچه مسلم و مهم است و باید در اینجا گوشزد کرد این نکته است که در تحلیل جامعه ایران نه آموزههای انتزاعی جامعهشناسی کلاسیک بهکار میآید و نه مشاهده و تجربه و آزمون روزمره انضمامی آحاد جامعه الزاما شیوه و روش مناسب و قانونمندیها یا روندهای ثابت و عام و ضروری را به دست میدهد زیرا به دلیل تلاطم تاریخی مستمر این خطه و سرزمین در گذشته و مرحله گشت وگذار و عبور پسا انقلاب، امر روزمره از هرروزینگی خود افتاده و هر روز ما بحمدالله با روز پیش متفاوت است.
آنچه در این میان مایه امید و انگیزهبخش است، بخش سالم و نیروی جوان و ظرفیتهای گسترده و سترگ این جامعه است. نهتنها جامعه ایران به لحاظ نرخ رشد و توسعه، کمتر از کشورهای موسوم به «سر برآورنده» نیست، بلکه در صورت راهیابی و رفع موانع و مدیریت درست منابع انسانی و طبیعی قابلیت آن را دارد که به پیشروترین قدرت اقتصادی و فرهنگی و… منطقه تبدیل شود. این را کارشناسان و سرمایهگذاران و جامعهشناسان خارجی میگویند و مرتب تکرار میکنند. با نگاهی از درون میدانیم که موانع ساختاری و فرهنگی را بههیچوجه نمیتوان کوچک انگاشت. این واپسین کارزار برای رفع امتناع و انحطاط و… همتی بزرگتر از اراده تغییر و تحول در دوران انقلاب و مقاومت جنگ و… را میطلبد.
در این راستا، ضروریترین پیشنیاز، رسیدن به نوعی همرایی و اجماع ملی و دینی و سیاسی و فرهنگی است. جامعه مدنی ایران، بهلحاظ نظری و روانی و اخلاقی، صلاحیت رسیدن و نیل به چنین وفاق و تفاهمی را با وجود و بر فراز همه تنوع قومی و زبانی و مذهبی و… طبقاتی خویش، داراست. روشنفکران و علما (به معنای عام این کلمات) در انقلابهای گذشته دو گرایش مرجع فکری مردم بودهاند و اختلاف این دو نشان بنبست و بحران و انحطاط و قهقرا در تاریخ معاصر میهن ما بوده است. تفهم و شفافسازی چشمانداز پویش آتی جامعه مدنی ایران و اجماع بر سر خطوط و شاخصههای کلی آن از منظر فرهنگی و سیاسی و تفهیم مرضیالطرفینی آن نیاز مبرم برنامه برونرفت از بحرانهای پیشین است. این همرایی باید پاسخگوی دو نگرانی جامعه دینی و عرفی باشد:
۱- صیرورت جامعه مدنی بهسوی اهداف توسعه و مردمسالاری، نهتنها به معنای تضعیف مبانی و معتقدات فرهنگی مذهبی حتی در سنتیترین اشکال آن، نیست بلکه تنها تضمین حفظ حرمت و بقا و حتی تعالی آن است.
۲- جامعه دینی نهتنها مانع رشد و شکوفایی جامعه مدنی و حقوق و آزادیهای بشری و شهروندی و تحقق اصول عدالت و آزادی نیست، بلکه احقاق این حقوق را در راس برترین تکالیف دینی و عقیدتی خود میداند؛ دو شرط به ظاهر ساده و بدیهی، فطری و توحیدیای که برای ایجاد تفاهم پیرامونش هنوز مشخص نیست به چه میزان از جهد و جهاد و اجتهاد نیازمندیم.
شرق