خشونت؛ بازتاب ناهنجاریهای اجتماعی در فوتبال
شهروندان:
دودلیِ فرسایندهایست تا دریابیم، بخشی از محبوبیت بیانداره فوتبال- این ورزش هیجانزا – برای خشونت بیاندازه آن است؛ با توجه به این که هرگز شعارها و فریادهای تماشاگران این ورزش، تهی از چاشنیِ خشونت نبوده است.
آمیزشِ «بازی» با «خشونت»، جمع ضدینی است که اینک با شگفتی هرچه تمامتر در فوتبال رخ داده است و هر هفته روی میدهد. بیگمان ۲۰۰ سال پیش، فوتبال مانند بوکس با خشونتزاده نشد، ولی امروز سراپای وجود این ورزش، آلوده به خشونت است و چنان به این پدیده، گره خورده که انگار همزادِ آن است.
ویژگیِ کاپیتانی
جعفرکاشانی، فوتبالیست پیشکسوت، پس از بازگشت از خارج- به گفته خودش- تیم شاهین را با این آرزو ساخت که یکی از بهترین تیمهای فوتبال ایران شود، کاپیتان پیشین، دلیل کم توفیقی را نداشتن همراه، همسخن و همدم میداند و معتقد است «زمینه برای موفقیت و ادامه راه فراهم نبود.»
سرگذشت تیم شاهین، بسیار شبیه فوتبال کشور ماست؛ آن قدر که خشونت و حواشی آن پررنگ است، خود فوتبال در کل موفق نیست! اما این استدلال را کاشانی نمیپذیرد و در گفتوشنود با خبرنگار ما میگوید: فقط خشونت مانع پیشرفت فوتبال ما نیست؛ بسیار عوامل دیگر هست که باید مویتان را مانند من در فوتبال سفید کنید، تا دریابید.
- موانع دیگر چیست استاد؟ شما که چنین تجربهای را پشتسر دارید، بفرمایید! در شاهین هم خشونت بود؟
مرا وادار به گفتن چیزهایی نکنید که نه برای فوتبال مفید است و نه برای من در این سن و سال!
- شما با لبخند شاداب خود هنوز سرزندهاید استاد! خب از شاهین بگذریم و برویم به سراغ خشونت در فوتبال!
شما چرا در این مورد مرا برای مصاحبه انتخاب کردهاید؟
- اختیار دارید؛ شما ۱۰ سال کاپیتان و قهرمان تیم ملی فوتبال ایران بودهاید، به این مقام کسانی میرسند که با خشونت بیگانهاند؛ چون کاپیتانی باید دو ویژگی توامانِ «رهبری تکنیکی تیم» و «الگوی اخلاقی» را داشته باشد.
نه! اینجور نیست! من یک بازیکن و کاپیتان ساده تیم ملی بودم که بعد دیپلمات شدم. شما باید یک کارشناس اجتماعی فوتبال انتخاب میکردید که از مردم و اجتماع شناخت بهتری دارد.
- من با کارشناس اجتماعی و جامعهشناس هم گفتگو کردهام؛ به گفته میخائیل باختین- منتقد ادبی، این گزارش، چندصدایی است؛ ولی گویا شما به سختی، تن به گفتوشنود میدهید!
راستش رفتار بازیکنان فوتبال زیر ذرهبین جوانان است؛ برای همین هنگامی که مِسی با زدن گل، صلیب میکشد، تاثیر این حرکتش از صلیبکشیدن پاپ بیشتر است. از اینرو حکومتهای امروز میکوشند با ورزش و فوتبال بسیاری از مسائل اجتماعی خود را حل کنند. بنابراین فوتبال میتواند جامعه را معتدل کند، اعتدالی که جامعه به آن نیاز دارد.
میپرسم: شما بیش از اندازه به فوتبال اهمیت نمیدهید؟ آیا شایستگیاش را دارد؟ در کشورهای پیشرفته چنین نیست!
کاشانی پاسخ میدهد: درست است، امروز در جهان، تفریح مردم فقط فوتبال نیست. تفریحات ورزشی را به اندازهای زیاد کردهاند که اندیشیدن صرف به فوتبال از میان رفته است. ورزش سن و مرام و مسلک نمیشناسد و همه را به یک اندازه درگیر میکند. فوتبال، مردم کشورهای گوناگون جهان را در یک ساعت معین جلوی شیشه جام جهاننما گرد میآورد. رئال مادرید وقتی گل میزند، در ورزشگاه، تماشاگران برهمایی و مسیحی و مسلمانِ غریبه باهم، یکدیگر را در آغوش میگیرند. برای همین، حاکمان کشورها فوتبال را فقط تفریحی برای پرکردن اوقات فراغت مردم نمیدانند، بلکه به اهمیتش به لحاظ روابط بینالملل، اقتصادی و سیاسی و فرهنگی پی بردهاند و از ابزار فوتبال برای رفع چالشهای اجتماعی خود بهره میبرند.
ورزش تن به تن
جعفر کاشانی معتقد است که کمی خشونت، برآمده از ذات فوتبال است که یک ورزش اصطکاکی است و زمینه را خود در درون خویش، زایش میکند. البته قدرت با خشونت فرق میکند. تیم منظم آلمان، محکم بازی میکند و خشونت ندارد و اگر دارد، غیرعمدی است.
کاپیتان پیشکسوت فوتبال، در این مورد که چرا در فوتبال ما گاه خشونت به مصدومیت چندماهه یک بازیکن میانجامد، پاسخ میدهد: من که نمیخواهم خشونت بورزم؛ به سمت توپ میروم، ولی پایم به ساق حریف میخورد. در جودو هم لگد به سمت فک میرود، ولی فک میشکند، درحالی که رزمیکار، قصد شکستن فک حریف را ندارد. ولی چنین خشونتی را در والیبال و وزنهبرداری نمیبینیم، چون بدنها باهم درگیر نیست تا ورزشکار را متلاطم کند.
و سرانجام کاشانی میپذیرد که خشونت در فوتبال ما زیاد است، و به چراییِ آن چنین پاسخ میدهد: چون ورزش بالاتر از آموزش و پرورش قرار گرفته است، در حالی که باید آموزش و پرورش، سازنده ورزش باشد.
- پس شما مخالف خشونت هستید!
من مخالف هرگونه خشونت هستم. خشونت، یعنی بیحرمتی به پیراهن یک باشگاه معتبر و شمارههایی که روزی برای با اخلاقترین بازیکنان این کشور بود. عصبیت یک مربی و یا خشونت لفظی یک بازیکن میتواند ادبیات درست تماشاگر را نیز تغییر دهد.
- از کوتاهیِ آموزش و پرورش گفتید، از دیگر فاکتورها هم بگویید.
یکی دیگر، توقعات بیجا از بازیکن و قهرمانشدن تنها با یک بازیکن بسیار گرانقیمت است. گاه هم خشونت برآمده از درون اجتماع است و فقر فرهنگی آن، که بر بازیکن نیز تاثیر منفی گذاشته است. ناهنجاریهای اجتماعی گاهی خود را در فوتبال نشان میدهد.
فرهنگ فوتبال، فرهنگ باشگاهداری
«حریف زیدان نشدند، فحش دادند و موتور گلزنیاش را از کار انداختند. در حالی که زیدان متعلق به خودش نیست و متعلق به ملت فرانسه است و حق ندارد تصمیم فردی بگیرد، پس مراقبه خیلی شرط است، حتی در مورد اخلاقیترین بازیکن!»
کاشانی بابیان بند بالا میافراید: فرهنگ فوتبال با فرهنگ باشگاهداری فرق دارد و باید این دو دانش در کنار هم باشد، تا فوتبال پیشرفت کند.
وی معتقد است که هر بازیکنی باید در هر شرایطی اصول اخلاق را رعایت کند، چون هویت یک باشگاه را نمایندگی میکند.
از سوی دیگر -کاشانی- نقش باشگاه را مهم میشمارد و براین باور است که آموزش باید در درون باشگاه صورت گیرد و باشگاه باید به بازیکنان تفهیم کند که در چه سطح باشگاهی هستند و چه پیراهنی به تن دارند، تا بکوشند پوزش بخواهند و پوزشپذیر باشند و پس از دفع توپ، خشونت را با لفاظی نگسترند.
کاپیتان کاشانی ادامه میدهد: بازیکن با فرهنگ جوانمردی، بیگانه با خشونت است. بیگمان با فرهنگ والای خود و شاخصههای انسانی میتوان خوددار بود و خودمدیریت داشت.
پیروی بیچون چرا از ارزشها
جعفر کاشانی با بیان این که «امیدوارم دارای باشگاههایی بشویم در همه رشتهها از جمله والیبال و بسکتبال که آموزش در آن ها اصل باشد»، میافزاید: بازیکن جدیدی که مثلا پیراهن شماره ۱۰ باشگاه را برتن میکند، هرکس نگاهش میکند، پشت سرش یک تابلوی پر از افتخارات هم میبیند. وقتی میپذیریم که به یک مهمانی برویم که باید لباس فراک پوشید، دیگر جای مشاجره با میزبان، موردی ندارد. وقتی پذیرفتیم بازیکن فلان باشگاه شویم، باید مرام جوانمردی را پیشه کنیم که جز ارزشهای دیرینه آن باشگاه است.
به باور کاشانی اگر بهترین بذر هم در کویر پاشیده شود، رشد نمیکند، بنابراین باید زمینه پذیرش و عمل به وجود آید.
وی که هزینهکردن برای کارهای فرهنگی در فوتبال را پول به باد دادن نمیداند و برعکس، کسب ثروت میداند، در پیِ ارایه راهکار، استفاده از نخبگان و تجربه پیشکسوتان فوتبال را گوشزد می کند و ادامه میدهد: رسیدگی به یک درخت کهنسال، میتواند سایهگستر شود. پیشکسوتان خوشنام و دارای وجاهت ملی و بضاعت فنی، سرمایه کشورند و تجلی فرهنگ کشور و در همه جهان از وجودشان استفاده میشود.
وی که پیروزیهای تیم ملی والیبال کشورمان را فرصتی برای جذب گردشگران خارجی میداند، میافزاید: میتوان با معرفی ایران به جهان، توریست به کشور آورد و ایجاد کار کرد. سازمان گردشگری باید در این مورد کار کند و از بازیکنان والیبال در تبلیغات خود استفاده کند؛ تا از این راه، دیگر ورزشها نیز در کشور مطرح شود.
کاشانی معتقد است: اینک دستمزد یک بازیکن ترانسفر۱۰۰ میلیون دلار است. برخی باشگاههای بزرگ جهان دانشگاه دارند، باشگاههای معتبر ما هم باید دانشگاه داشته باشند، چون در خیابان که نمیتوان به بازیکنان و تماشاگران هوادار و مربیان و سرمربیان آموزش داد و خوی آرام را در آنان پرورش داد. در جهان پیشرفته، باشگاهها برنامههای فرهنگسازی دارند و روی بازیکنان کار میکنند. سپس ویترین میزنند و کالای خود (بازیکنان) را به نمایش میگذارند.
میگویم: کالا؟
وی پاسخ میدهد: امروز بد یا خوب، با حفظ ارزشهای انسانی، بازیکنان به هرحال در حکم کالا هستند، چون خرید و فروش میشوند.
هر بازیکن تکنیکی با اخلاق، سرمایه معنوی و مالی باشگاه خودش است، زیرا باشگاه میتواند بازیکن خودش را ترانسفر کند و ثروت وارد کشور کند. مسئولین نیز میتوانند طرحهای ملی را به کمک افرادی که الگوهای ورزشی هستند و با همیاری مردم، بهتر پیش ببرند.
جبران کمبودها
اگر جعفر کاشانی، خشونت را سرشتیِ فوتبال میداند، دکتربیژن ذوالفقار نسب، عامل حرفهایگری را پررنگتر و بارزتر میبیند و معتقد است که در ورزش حرفهای اگر بازیکن یا ورزشکار برنده شود، پاداش میگیرد و یا دستمزدش را افزایش میدهند؛ و نتیجه میگیرد که خشونت به نوعی زاییدهِ حرفهایشدن است؛ و این که در ورزش حرفهای، هنگامی که منافع ورزشکار به خطر میافتد، ممکن است دست به خشونت بزند؛ چون منفعتطلبی در ورزش حرفهای، به همراه خود خیلی چیزها میآورد که یکی هم خشونت است.
مربیِ پیشین تیم ملی فوتبال ایران در ادامه گفتوشنود با روزنامه اطلاعات، بابیان این که حال به این نتیجه رسیدهایم که در فوتبال ما نیز خشونت وجود دارد، میافزاید: باید با این پدیده ریشهایتر برخورد کرد و دانست که پدیده خشونت در فوتبال یک فرایند است و تعریف خاص و دلایل مشخص خود را دارد. زمانی خشونت رخ میدهد که بازیکن با ناکامی مواجه میشود. به سخن دیگر هنگامی که بازیکن از راهکار سالم نتیجه نمیگیرد، به بیراهه میرود.
وی با این یادآوری افرادی که دارای تکنیک نیستند، برای جبران کمبود خود، دست به خشونت روی افراد تکنیکی میزنند، به سخنان خود ادامه میدهد: بازیکن تکنیکی حریف، مانع حرکات شما میشود، یا برعکس با دریبل از شما میگذرد و شما که کم آوردهاید، واکنش خشن نشان میدهید و یا ناسزا میگویید. برخی از بازیکنان نیز به سبب نداشتن شناخت نسبت به قوانین، آن را نمیپذیرند و با رویه خشن، برعلیه قوانین قیام میکنند، در حالی که فلسفه وجودی قوانین ورزشی، ممانعت از خشونت است.
پیشکسوت تیم فوتبال پرسپولیس، سپس از کشتی، نمونه میآورد: «یک کشتیگیر هر فنی روی حریف قوی به کار میبرد، کارگر نمیافتد و سرانجام دست حریف را میپیچاند و یا انگشت به چشماش فرو میبرد.» و نتیجه میگیرد:«بنابراین نمیتوان گفت خشونت فقط در فوتبال است! زیرا در همه ورزشها خشونت دیده میشود.»
در سایه توانمندی
دکتر ذوالفقارنسب با این باور که در آن دسته از مکاتب ورزشی که مدیران توانمند دارند، ورزش سالمتری وجود دارد، میگوید: راهکارهای تربیتی و راهنمایان تربیتی و نقش مدیران میتواند کارساز باشد. بیگمان مدیریت خوب از خشونت جلوگیری میکند.
و در این مورد که آیا خشونت مانع مهمی سرراه پیشرفت فوتبال است یا نه، پاسخ میدهد: در ذهن من خشونت به نوعی تعریف شده و در ذهن شما به نوعی دیگر. من در فوتبال، خشونت را آنگونه قوی نمیبینم که بازیها را تحتشعاع قرار داده باشد. خشونت مانع فوتبال ما نیست، بلکه فاکتورهای دیگری مانند نبود رویکردِ ورزش به بخش خصوصی مانع است. باشگاهها باید به بخش خصوصی واگذار شود، زیرا همه میدانیم که با وابستگی به دولت، نخواهند بالید. از دیگر سو ما زیرساختارهای مناسب نداریم و همچنین بر راس فوتبال ما مدیریت غیرتخصصی حاکم است. از جانب دیگر آموزش نونهالان و نوجوانان گسترده و متداوم نیست. اینها شاخصههای پیشرفتنکردن فوتبال کشور است؛ و البته خشونت را هم نباید نادیده گرفت.
وی با رویکرد دوباره به پدیده خشونت در فوتبال، راهکارهایش را اینگونه بیان میکند:«در همه نظامهای کشورهای صاحب فوتبال، ابزارهای تشویقی و تنبیهی در کنار هم وجود دارد و در کنار آنها بحث آموزشهای اخلاقی هم هست. باید برای رفتارهای درست، تشویق وجود داشته باشد و در کنارش بازیکن برای کارناپسندش نیز تنبیه شود.
در اینجا، علیرضا بردبار- روزنامهنگار با بیان این که چند وقت پیش در یکی از مسابقات لیگ، بازیکنی که سابقه خشونت هم دارد، باز هم خشن برخورد کرد و داور را هل داد و پس از اخراج از زمین، در رختکن نیز شیشهها را شکست، رو به ذالفقارنسب میگوید: به گمانم افزون بر ابزارهای ناکارآمد تنبیه، باشگاهها بهتر است برای ریشهیابی خشونت بازیکنان از مشاوره رفتارشناسان و روانشناسان یا روانکاوان بهرهمند شوند!
دکتر ذوالفقار نسب در پاسخ میگوید: مسلماً مسئولین دستاندرکار فوتبال، این اتفاقات ناگوار را میبینند و اقدامات لازم را خواهند کرد. من هم معتقدم باشگاهها باید در مواردی، مشاوران متخصص داشته باشند.
توفیقی است(حال اجباری یا افتخاری) نوشتن درباره ورزشی که تاکنون چندان توجهی به آن نداشتهای چندروز پیش به ضرورت همین توفیق، هنگامی که به تماشای یک بازی نشستم، تصویر دورنما(پانوراما) از یک ورزشگاه بزرگ فوتبال(که دوربین از داخل ورزشگاه، آسمان را نشان میداد) انگار کوه آتشفشانی بود و انبوه تماشاگران، مواد مذاب این آتشفشان و آماده که از دهانه آن فوران کنند! به راستی دهشتناک نیست که نام هواداران یک تیم -به سبب خشونت افسارگسیخته- در کتاب رکوردهای جهانی گِینس جا بگیرد؟
از بازیکنان خشن، سخن به میان آمد؛ اما فوتبال تماشاگرِ خشن هم دارد و لزوم بررسیِ رفتار تماشاگرانی که در خشونت فوتبالی نقش ایفا میکنند!
واگیر خشونت
خشونت در فوتبال واگیر دارد. مهم نیست که نخستین خشونت را یک بازیکن فوتبال انجام داد، یا یک تماشاگر فوتبال؛ بلکه مهم این است که چرا امروز، خشونت، درونیِ فوتبال شده است. ارمغان این خشونتها همیشه هم یک مصدومیت گذرا و ساده نیست، بلکه واگیر دارد و گاه همزمان با درگیریِ یک فوتبالیست برجسته با بازیکن حریف، تماشاگران دوسو نیز به جان هم میافتند و حتی جان خود را در راهی پوک و هدفی کور از دست میدهند.
درست است که ۱۱ نفر بازیکن از یک تیم در زمین فوتبال حضور دارند، ولی گاهی چشمهای ۱۰۰ هزار تماشاگر تنها روی یک بازیکن «دودو» میزند(یا زوم میکند؛) آنان از بازیکن میخواهند که حتی با فریب -مانند آن فوتبالیست نامدار آرژانتینی- از دست خدا هزینه کند و به گل برسد؛ و بازیکن ناکام که ۹۰ دقیقه با لب تشنه، زیر آفتاب سوزان دویده است، زیر آوارِ استرس، «محبوبیت» خود را همراه با «زمان» از دستشده میبیند؛ و ناگهان غولِ خشونت برای معجزهکردن از چراغ جادوی درونش سر برون میزند و نخستین حریف سبزشدهِ سرِ راهش را سرنگون میسازد.
میگویند، یکی از فوتبالیستهای سرشناس را میتوان در آندسته از دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف بهشمار آورد که از سرِ خود به خوبی استفاده کرده است. البته او گاهی نیز از سرِ خود در راه درست استفاده نکرده است؛ نمونهاش ضربه سری که در یک آدینهروز به چهره بازیکن دیگری فرو آورد. بنابراین فوتبال نشان داده است که با کوچکترین غفلت، میتواند حتی از میان شهریاران فوتبال نیز قربانی بگیرد.
نقش معلمان انسان
اما محمد زادمهر که در گفتوشنود با خبرنگار ما شرکت کرده است، نقش معلمان را در تعدیل خشونت، بسیار تاثیرگذار میداند: «ما در زندگی خود معلمان زیادی داریم مانند پدرومادر، آموزگار و استاد دانشگاه و مربی فوتبال. از دوره دبستان تا زمانی که یک بازیکن وارد بازی حرفهای میشود، اگر خشونت ببیند، ناهنجاری در وجودش نهادینه میشود و در بازی حرفهای خود از دیگران انتقام میگیرد.»
عضو هیات مدیره باشگاه پرسپولیس که نقش مربیان حرفهای را در بروز خشونت بیتاثیر نمیداند، میافزاید: مربیای که همان اول فصل میگوید ما قهرمان خواهیم شد، سبب بروز خشونت در فوتبال میشود. هنگامی که هدف اول و آخر مربیان حرفهای فوتبال ما برندهشدن است، چه انتظار از بازیکنان که دست به هر خشونتی نزنند.
دکتر زادمهر در پایان سخنان خود در برابر این پرسش که به کار فرهنگی معتقد است یا نه، پاسخ میدهد: هم کار فرهنگی و هم این که با افراد خشونتگرا برخورد جدی شود؛ نه این که امروز جریمه شوند و فردا بخشوده! اگر ما نیز مانند لیورپول، افرادی مانند سوارز را از باشگاه بیرون کنیم، بیگمان از خشونت کاسته خواهد شد.
تبدیل خشونت به خصومت
خشونت در فوتبال از دیدگاه یک روزنامهنگار، پدیده ناگزیری است، یا گریزپذیر؟
حبیبالله نیکنژاد–روزنامهنگار در اینباره میگوید: به باور من خشونت، پدیده انکارناپذیر ورزش و به ویژه فوتبال است؛ ولی مهم این است که آن را بدل به خصومت نکنیم؛ چرا که تبدیل خشونت به خصومت و پرتاب آن به سکوی تماشاگران، مردم را فوتبالستیز بار خواهد آورد؛ گواهاش هم این که بهترین بازیهایی که تا همین چندسال پیش، چندین هزار نفر به تماشا مینشست، اینک با تماشاگران اندکی برگزار میشود.
این مترجم ورزشی که بخشی از پدیده خشونت را از پدیده مدیر علاقهمند ولی نامدبر میداند، در ادامه گفتو شنود با روزنامه اطلاعات به بازبررسی مدیریت در فوتبال کشور میپردازد: آنچه فوتبال غرب را متفاوت از فوتبال ما کرده، کارآمدی بالای مدیران آنها است. چون سنجه گزینش مدیر نزد آنان، تخصص مدیریت و توانمندیهای مدیران است، در حالی که نزد ما علاقهمندی افراد مهم است.
نیکنژاد سپس به موردِ اندوهدوستیِ ایرانیان اشاره میکند و باور دارد:«بازیکن و تماشاگر فوتبال ما شادی را نمیشناسد. آنان طوری تربیت شدهاند که سرود ملی که پخش میشود، گریه میکنند؛ تیم ملی شکست میخورد، گریه میکنند؛ اگر پیروز هم شود، باز گریه میکنند! با چنین فرهنگ بیگانه با شادی، طبیعی است که هیجانات گوناگون تماشاگر رشد نکند و به موقع تخلیه نشود.
فوتبال؛ محور ورزشها
در جامعه ما دغدغه برد در فوتبال بر دیگر دغدغههای ورزشی سر است؛ در حالی که همانگونه اشاره شد، در دیگر کشورها، جَو به گونه دیگر است و دولتها هم نمیکوشند فوتبال را محور قرار دهند و شهروندان نیز همهچیزشان برد تیم ملی فوتبالشان نیست. به باور نیک نژاد، تفریحات آن مردمان از گونهگونیِ بسیاری برخوردار است و روشن است که یگانه تفریحشان فوتبال نباشد.
وی میافزاید: البته شهروندان ما باید جایی داشته باشند که هیجانات خود را خالی کنند و بهترین جا ورزشگاهها است؛ و این نیاز، تنها ویژه مردان نیست؛ زنان نیز به تخلیه هیجانی نیاز دارند و باید به ورزشگاهها راه بیابند.
این کارشناس ورزشی با گوشزد توجه بیشتر به ورزشینویسان و نقش آنان در کاهش خشونت میگوید: در نشریات به آموزش ورزشینویسان، اهمیتی داده نمیشود؛ و از دیگرسو به نیازهای مالی آنان که به گونهای رهنموندهنده بازیکنان و تماشاگرانند، کمتر توجه میشود؛ در حالی که توجه به رفاه و تخصص و روان ورزشینویس، سلامت روان بازیکن و تماشاگر را به دنبال خواهد داشت. آنگاه ورزشینویس به آنچه مینویسد، عنایت بیشتری نشان خواهد داد و به این نکته توجه خواهد کرد که نشریه وی را فرزندش نیز میخواند و اگر خشونتانگیز باشد، فرزندش نیز به ناهنجاری خواهد گرایید.
زنجیرهای پیوسته
این کارشناس ورزشی که ناهنجاریهای فوتبال را زنجیر پیوستهای از مسائل میداند، از فساد در فوتبال و پیگیری مجلس شورای اسلامی میگوید: تا زمانی که اداره فوتبال به بخش خصوصی واگذار نشود، «درِ» فوتبال بر همین پاشنه لنگ خواهد چرخید. باید با فساد به هر شکلش مبارزه شود.
نیکنژاد میافزاید: اینک با افشاگریهایی روشن شده که برخی بازیکنان در آغاز فصل جدید لیگ فوتبال، بیش از ۳ میلیارد تومان دریافت کردهاند؛ آگاهان به مسائل پشت پرده میدانند که این یک فساد آشکار است و زاییده خشونت میدانی و نیز خشونت بیرون از میدان فوتبال است؛ بازیکنی که ۳ میلیارد میگیرد، هم خودش نسبت به خود حساس خواهد شد و هم باشگاه به وی تعصب خواهد داشت و هم باید خواست تماشاگران فوتبال را که از وی به عنوان گرانترین بازیکن، توقع توانایی فراانسانی دارند، برآورده سازد!
کدام الگو
دیرزمانی است که فوتبال به حاشیه رانده شده است و ۹۰ دقیقه ناچیز آن در روزهایی که به همه چیز فوتبال پرداخته میشود، مگر به خودِ فوتبال، گم میشود.
هیچ ورزشی اینچنین از بازیکنان خود قربانی نمیگیرد و بازیکن را دگرگون به مجرم نمیسازد. شاید هم باید جمله را به گونهای دیگر نوشت در هیچ ورزش دیگری، بازیکنان اینگونه ورزش را فدای خشونت خود نمیکنند و از آن چهره پلشتی به نمایش نمیگذارند. در برخی مواقع، رفتار بازیکنان فوتبال که خوب یا بد، الگوی جوانان و نوجوانان هستند، از خطا فراتر میرود و ماهیت دیگرآزاری و سادیستی به خود میگیرد؛ برای نمونه، اریک کانتونا-ی فرانسوی، بازیکن جنجالی منچستریونایتد انگلیس، در پیِ حمله به یک تماشاچی، به ۲ هفته زندان و ۱۲۰ ساعت خدمات اجتماعی محکوم شد.
نامهربانی حتی به خودی
البته همانگونه که گفته شد، بخشی از خشونت فوتبال از بازیکنان فراتر میرود. در فوریه ۲۰۱۲ میلادی هواداران«الاهلی مصر» در پایان دیدار با تیم رقیباش«المصری» به خیابان ریختند تا یکی از خونینترین درگیریهای ورزشی را در تاریخ فوتبال رقم بزنند و ۷۴ نفر را بکشند و ۱۵۰۰ نفر را زخمی کنند. تماشاگران آلمانی نیز برآنند که نژاد انگلوساکسونها را براندازند و تماشاگران انگلیسی نیز در آرزوی نابودیِ کامل نژاد ژرمن به سر میبرند.
چه کسی در ۲۰۰ سال پیش میاندیشید که فوتبال زیبا، امروز چنین چهره پلشتی بیابد! در قدیم، این سیاستمداران بودند که در میدانِ بازیِ زمختِ سیاسی، با هم خصومت و دشمنی داشتند و در دل، دوست داشتند سر به تن دیگری نباشد؛ اما امروز این هواداران یک بازی زیبا(مانند فوتبال) هستند که جنگ ناخواندهای را با هم آغاز کردهاند.
رابطه دوستانه سیاستمداران انگلیس و آلمان در اتحادیه اروپا زبانزد است؛ اما بازیهای فوتبال انگلیس با آلمان، به جای زییایی خودِ بازی ، از چاشنیِ خشونت بیمرزش جذاب است و هواداران دوتیم، همزمان هم اموال عمومی را لتوپار میکنند و هم یکدیگر را؛ هم از بر زبانآوردن زشتترین واژهها به یکدیگر پروایی ندارند و هم بیشرمانهترین جملات را بر در و دیوار شهر مینگارند.
چندی پیش جام جهانی فوتبال در برزیل برگزار شد، کشوری که رکورد بروز خشونت از سوی تماشاگران و درگیری در خیابانها را در اختیار دارد. در ایتالیا نیز تماشاگران خشن، چه در زمین بازی و چه در راه هتل تا ورزشگاه، به بازیکنان یورش میبرند و به آنان آسیب میزنند.
پدیده هولیگانیزم برگرفته از نام «هولیگان» -یک کاکارستم انگلیسی در سده نوزده- است که محله را برای چپاول مردمِ رهگذر، قرق میکرد. امروز تماشاگرنماهای فوتبال در انگلیس، کمیای از کاکارستم قدیمی خود ندارند و مانند ایتالیا در شمارِ خطرناکترین تماشاگران قرار دارند که به تماشاگر و فوتبالسیت هممیهن خود هم نامهربانند.
تماشاگرنماها در مجارستان و رومانی، ماهیتِ سیاسی دارند و بازیچه دست برخی از مراکز فاسد قدرتند.
خشونت در روسیه نیز هر روز بیشتر دامن میگسترد تا جایی که برای مجلس آن کشور، راهی نماند مگر اینکه جریمهِ سنگینِ ۳۰۰ یورویی و ۷ سال ممنوعیت ورود به ورزشگاهها را وضع کند.
در سال ۱۹۹۰ «دینو باجو»، بازیکن ایتالیایی در دیدار با تیم لهستان(جام یوفا) با چاقویی که از سوی یکی از تماشاچیان لهستانی پرتاب شد، از سر آسیب دید و پنج بخیه خورد. تماشاگرنماهای جمهوری چک نیز در شبکههای اجتماعی، خود را سازماندهی میکنند. آنان در سال ۲۰۰۶ میلادی به ۵۰۰۰ هوادار تیم «هارتس» اسکاتلند هجوم بردند و زخمیشان کردند. در آرژانتین، هواداران تیم«ریور پلیت» مسلحاند و قلدرهایشان رفتار خودیها را هم تاب نمیآورند و در سال ۲۰۰۷ میلادی بر سر محل ایستادن در ورزشگاه، بر روی هم اسلحه کشیدند. در بازیِ داربی نیز -که همیشه به خشونت می کشد- یکی از هواداران این تیم در درگیری با هواخواهان تیم «بوکاجو نیورز» از ضربات چاقو جان باخت.
هواداران «آ.اس.رم» ایتالیا اگرچه سلاح گرم ندارند ولی مجهز به سلاح سرد هستند و در سال ۲۰۰۱ میلادی ۲ بار با چاقو به هواداران تیم لیورپول انگلیس در شهر رم یورش بردند.
همچنین در سال ۲۰۰۶ میلادی نیز این تماشاگرنماها یک هوادار تیم«میدلز بورو» انگلیس را با چاقو زخمی کردند. آنان در سال ۲۰۰۷ میلادی نیز به یورشهای خود به هواداران منچستر ادامه دادند. این تماشاگرنماها همزمان هم قصد حذف هواداران منچستر یونایتد » را دارند و هم میخواهند نسل تماشاچیان تیم همشهری خود یعنی «لاتزیو» را از روی زمین بردارند.
اگر نیمهشب از غرش شلیک تفنگ، در تخت هتل خود، با وحشت از خواب جَستید، نپندارید در تگزاس هستید و یا در ترکیه بر علیه اَردوغان کودتا شده است؛ بلکه یقیین کنید که تیم ملی ترکیه در مسابقهای پیروز شده است. چون هواداران تیم ملی فوتبال ترکیه -که همه به گونهای سنتی مجهز به تفنگاند- در پایکوبی خود به کمتر از آتشکردن با تفنگ در خیابانها، رضا نمیدهند.
هواداران خطرآفرین «گالاتاسرای» ترکیه نیز همیشه با شعار «به جهنم خوش آمدید» به پیشواز تیم حریف میروند. پیشتر هرکس وارد ورزشگاه قدیمی این تیم -دارای یکی از خشنترین و سنگینترین جوها- میشد، نفس در سینه حبس میکرد؛ ولی با کوچیدن این تیم در سال ۲۰۱۱ میلادی به ورزشگاه جدید نیز وضع تفاوت چندانی نکرده است و هواداران آن به هر بهانهای با هواداران تیم «فنرباغچه» درگیر میشوند. هواداران تیم گالاتاسرای، در میان تماشاگران تیمهای ترکیه، به اندازهای سرآمد خشونت هستند که نامشان در کتاب رکوردهای جهانی گِینس، ثبت شده است.
در کلمبیا، عشق به بازیِ یک بازیکن و یا عشق به شخصیت وی و یا عشق به زیباییهای یک بازی فوتبال، ارزشی ندارد؛ تنها چیز با ارزش در کلمبیا، پیروزی بر حریف است، آنهم به هر بهایی؛ مگر این، مجازات بازیکنان تیمی که برایش سینه چاک میکنند، مرگ است؛ برای نمونه، تماشاگران کلمبیایی، آندرس اسکوبار، مدافع تیم ملی این کشور را -که در بازیهای جام جهانی ۱۹۹۴ آمریکا به اشتباه دروازه خودی را گشوده بود- در فرودگاه هدف رگبار گلوله دادند و کشتند.
ع. درویشی
اطلاعات