چه غم زموج حوادث که ناخدا اینجاست
شهروندان:
دهه کرامت (6 الی 16 شهریور) که مصادف با روز ولادت حضرت فاطمه معصومه(س) و برادر بزرگوارش پیشوای هشتم، حضرت علی بن موسی الرضا(ع) است فرصت بسیار خوب و مغتنمی است برای بررسی و شناخت بیشتر خاندان عترت و طهارت(ع) بویژه شخص شخیص ثامن ضامن، حضرت امام رضا(ع).
آن حضرت میفرماید: «مقام شامخ امامت اندازهاش رفیعتر و شأنش بزرگتر و مکانش بلندتر و بررسیاش دورتر از آن است که افکار و عقول آدمیان بدان برسد و آرای بشری در نیلش به صواب درآید یا اینکه مردم این توانایی را بیابند که برای خود نصب امام و راهنما نمایند.» معنای سخن امام آن است که شناخت حقیقی امام معصوم(ع) کار بسیار صعب و دشواری است و ناچار هرکس به اندازه معرفت خود نسبت به آن بزرگواران، مطلب و نکتهای میگوید.
حضرت ابوالحسن علی بن موسی(ع) ملقب به «رضا» دهمین معصوم از چهارده معصوم(ع) و امام هشتم از ائمه اثنی عشر(ع) است. روز ولادتش را ۱۱ ذیالقعده سال ۱۴۸ یا ۱۵۳ قمری نوشته و اصح روایات، روز تولد آن جناب را یازدهم ذیالقعده ذکر کردهاند. تاریخ وفات این امام رئوف را سال ۲۰۳ هجری قمری نوشتهاند. چون جد اطهرش حضرت امام علی(ع) مُکنّی به ابوالحسن بوده است حضرت رضا(ع) را ابوالحسن ثانی گفتهاند.
باید دانست که به حضرت امام علی النقی الهادی(ع) ابوالحسن ثالث گویند. در «عیون اخبار الرضا» (۱ / ۱۳) مشهورترین لقب آن جناب را «رضا» نوشته و دلیل آن را هم چنین دانسته: «… یعنی هم دشمنان مخالف و هم دوستان موافق رضایت دادند (به ولایتعهدی او) و چنین چیزی برای هیچیک از پدران او دست نداده بود، از این رو در میان ایشان تنها او به «رضا» نامیده شد.» البته احادیث دیگری نیز در این زمینه وارد شده که مجالی برای پرداختن به آنها نیست.
آغاز امامت
حضرت علیبنموسی رضا(ع) تقریباً ۳۵ ساله بود که پس از شهادت امام هفتم(ع) در زندان بغداد، عهدهدار مسئولیت امامت و حفظ مبانی اسلامی و رهبری شیعیان شد. اصولاً محل اقامت حضرتش همان مدینه بود، اما گاهی به ضرورت سفرهایی هم به مکه و عراق و ایران آن روز به تناسب مسئولیتهایی که داشته انجام میدادند. زندگانی پر ماجرای آن امام همام را میتوان به سه بخش جداگانه تقسیم نمود:
۱- ۱۰ سال اول امامت آن حضرت که هنوز دوره زمامداری «هارون» ادامه داشت.
۲- پنج سال بعد که دوره خلافت محمد، معروف به «امین» فرزند بزرگتر هارون بود.
۳- پنج سال اخیر امامت آن جناب که مصادف بود با خلافت «مأمون» و تسلط او بر قلمرو اسلامی آن روز. شخصیت گرانبها و ملکوتی و مقام جامع و شامخ علمی و زهد و اخلاق امام رضا(ع) به حدی بوده که در جلد دوم دایرهالمعارف تشیع، صص ۸ – ۳۶۷ به نقل از «عیون اخبار الرضا» و دیگر کتب معتبر آمده که: «اعتقاد شیعیان به او سبب شد که در آن عصر، نه تنها در مدینه بلکه در سراسر دنیای اسلام به عنوان بزرگترین و محبوبترین فرد خاندان رسول اکرم(ص) مورد قبول عامه باشد و مسلمانان او را بزرگترین پیشوای دین بشناسند و نامش را با صلوات و تقدیس ببرند.»
در باب احوال و اخلاق و سیره خوش حضرتش سخنها گفته و نکتهها رفته است، از علم بیکران و رفتار پیامبرگونه، از حلم و رأفت و احسان به خاص و عام، مسلمان و غیر مسلمان. از اینکه مانند جد اطهرش کسی را با عمل و سخن خود نمیآزرد، تا کلام و حرف مخاطب به پایان نمیرسید سخنش را قطع نمیکرد. هیچ نیازمندی را دست خالی باز نمیگردانید، پای خود را در حضور مهمان دراز نمینموده و به پشتی تکیه نمیدادهاند، به غلامان و خدمه خود، هرگز دشنام نداد و براحتی با آنان نشست و برخاست کرده و بر سفره خود مینشانید. قرآن را بسیار میخواند.
غذایش اندک بود. عطریات را دوست میداشت. فرصت را برای امر به معروف و نهی از منکر از دست نمیداد. شیعیان را همواره نسبت به وظایف دینی، سیاسی و اجتماعی خویش آگاه مینمود. مجالس علمی و بحث و مناظره را میپسندید و بسیار به آنها بها میداد، به دشمنان دین و حتی منکران خدا تهمت نمیزد و آنان را مهربانانه به بحث و بررسی افکارشان دعوت مینمود. با حلم و علم و منطق قوی و سرشار خود، بسیاری از منحرفان نحلههای مختلفه را به راه خدا و دین مبین اسلام کشانید و صبوریاش در شنیدن سخنان مخالف حکایتی بود.
سفر به سرزمین ایران
علت مسافرت آن حضرت به ایران این بود که عبدالله معروف به «مأمون» هفتمین خلیفه از سلسله بنی عباس که فرزند دوم هارون بود، آن حضرت را به ایران دعوت کرد و در این دعوت بسیار پای فشرد. امین که برادر بزرگتر مأمون بود و مادرش «زبیده» بانوی اول دستگاه خلافت هارون بود، از طرف پدر به عنوان جانشین اول تعیین شده و قرار بود برادرش مأمون بعد از او خلیفه مسلمین گردد! اما او پس از مرگ هارون همین که به خلافت رسید، در نظر گرفت خلافت اسلامی را در انحصار خاندان خود قرار دهد و نمیخواست طبق سفارش هارون، بعد از او خلافت به برادرش مأمون برسد، چون مأمون از طرف مادر نه از عرب و نه از بنی هاشم بود.
البته بر سر این موضوع، جنگ میان آن دو برادر درگرفت و در جریان همین زد و خوردی که بین لشکریان او و طرفداران مأمون واقع شد، امین به قتل رسید و زمینه برای خلافت مأمون که به حمایت طرفداران ایرانی خود بزرگترین مانع را برای احراز مقام خلافت از میان برداشته بود فراهم شد.
مأمون برای ادامه خلافت خود بنا بر نظر مشورتی مشاورین خود، نیاز به پایگاه اجتماعی داشت. چون ایرانیان نسبت به بنی عباس بسیار بدبین شده بودند که دلایل آن یکی قتل ابومسلم خراسانی توسط منصور خلیفه دوم عباسی بود که در راه استقرار حکومت عباسی متحمل زحماتی شده بود. بعد، نابود کردن برمکیان و حبس و قتل پیشوای هفتم شیعیان، حضرت امام موسی کاظم(ع). نیز طرز رفتار غیرعادلانه و تشریفاتی آنان به عنوان حاکم و فرمانروا، با قشرها و صنفهای مختلف جامعه، مسلط کردن متملّقان و وابستگان بر سر دیگران، عیاشی و خاصه خرجیهای بیحساب متصدیان امور از طرف دیگر و بالاخره علاقه خاص ایرانیان به مذهب تشیع و امامانی که همیشه از طرف دستگاههای حاکم، خود و طرفدارانشان مورد بیاعتنایی و آزار و محرومیت قرار گرفته بودند، مزید بر علت بود.
وقتی در نهایت امام رضا(ع) بنا بر مصلحت الهی تصمیم به ورود به ایران گرفت، بیش از هرکسی از ماهیت دعوت مرکز خلافت مطلع بود. آن حضرت بخوبی میدانست که غرض اصلی مأمون از آنهمه اظهار محبت و دوستیهای شخصی و ظاهری چیست و علت اینکه از او خواستهاند زمامداری و ولایتعهدی مسلمین را پذیرا شود چیست.
بنی عباس نیز مانند بنی امیه برای اینکه امر خلافت را در خاندان خود مستحکم سازند و کارها در دست طرفدارانشان و تنها در انحصار آنان باشد درباره مردم آزاده و مخالفان خود از هیچ مزاحمت و اتهام و کشت و کشتار رویگردان نبودند. کما اینکه در زمان هارون، افراد متعدد و جماعتهای زیادی به جرم خودداری از همکاریهای ستمگرانه یا به بهانه مخالفت با حکام و والیان امور، گرفتار آزار و ناراحتیهای گوناگون میشدند، بخصوص در مورد کسانی که کوچکترین وابستگی و علاقهای به امامان شیعه(ع) داشتند و محبت و دوستی با آل علی(ع) نشان میدادند، حساسیت خاصی وجود داشت.
اختیارات وسیعی به متصدیان امور داده میشد، تا جایی که مثلاً به دستور یکی از والیان و فرمانداران که نامش «حمید بن قحطبه» بود، در یک شب ۶۰ نفر از اشخاص آزاده و بیگناه را که به زندان انداخته بودند سر بریده و به چاه افکندند (عیون اخبارالرضا ۱ / ۱۰۸). همین شخص با اینکه به یحیی پسر عبدالله افطس که نوه امام موسی کاظم(ع) بود، امان داده بود که مزاحمتی برایش فراهم نمیآورد، پس از دستگیر ساختن او دستور داد مرتباً روزی صد تازیانه بر بدنش زدند و بالاخره از گرسنگی او را کشتند و بعد هم بدنش را زیر پی ساختمان قرار دادند. خود عبدالله افطس نیز که برادر امام رضا(ع) بود در زمان هارون به زندان افکنده شد و مورد آزار و اذیت قرار گرفت. بدیهی است اینگونه رفتارها، عکسالعملهایی در افکار عامه داشت و نارضایتیهای عمیقی ایجاد کرده بود که در نخستین فرصت مناسب، بیم هرگونه انفجار عظیمی بر ضد دستگاه خلافت عباسی میرفت.
مکر مأمون در دعوت
مأمون که از شخصیت اثرگذار و شخصیت علمی و معنوی امام رضا(ع) باخبر بود، میخواست با چنین دعوتی، نتایج مختلفی را در استحکام امور به دست آورد و از جهات گوناگون از این موضوع استفاده کند و از طرفی ضمن استفاده از موقعیت علمی و اجتماعی آن حضرت در نشستها و همایشهای علمی، بتواند کارهای آن امام همام را تحت سیطره و نظارت کامل خود قرار دهد و نیز با این سیاست، میتوانست، در میان خیل کثیری از مردم ولایتمدار ایران، برای خود محبوبیتی دست و پا کند.
البته امام(ع) بسیار هشیار و آگاهانه پا به ایران نهاد و با رد مسئولیت خلافت و با شرط و شروطی که وجهه الهیاش حفظ شود این منصب(ولایتعهدی) را پذیرفت که شرح کاملش در تاریخ شیعه و سنی آمده است. از جمله نشستهای علمی مأمون، موردی است که با حضور امام رضا(ع) در جمع بسیاری از علمای تراز اول جهان اسلام، از جمله «یحیی بن اکثم» برگزار شد که شرح مفصل آن را مرحوم شیخ مفید در ارشاد خود از صفحه ۳۲۰ به بعد آورده است.
حضرت با شرط و شروطی بسیار، به پای عهدنامه مأمون مینشیند و تمامی جوانب امر را در نظر گرفته و با تأکید بر حفظ اصول کلی کار، بر اساس حفظ جان و ناموس، احترام به تلاشهای مردم و حفظ حدود و فرایض الهی و صلاح امور امت و آسایش عباد و بلاد را سرلوحه همه کارها و برنامهها قرار داده و مشغول به کار میشوند.
نشر معارف اسلامی
حضرت رضا(ع) خدمات علمی و دینی بسیار گرانبهایی از خود به یادگار میگذارند و شاگردان قوی، زیاد و زبردستی تحویل جامعه اسلامی میدهند. در مرکز خلافت اسلامی به دفعات وسیله بحث و گفتوگو میان آن حضرت و دانشمندان برجسته تمام ادیان و مذاهب که از گوشه و کنار و مراکز علمی معروف جهان آن روز میآمدند، فراهم میشد. آن حضرت ضمن آن گفتوگوها حقایق دین اسلام را نیز برای علمای مذاهب مختلف و صاحبنظران، روشن میکردند و این روشنگریها اثرات عمیقی در تبلیغ و نشر علوم و معارف اسلامی داشته است. احاطه علمی آن حضرت به حدی بالا و عمیق بوده که باعث بهت و شگفتی و فرو آوردن سر تعظیم توسط بزرگان جهان اسلام از مخالف و موافق میگردد.
احتجاجاتی که حضرت با زنادقه، ثنویه (که مطالبی از عقاید زردشتیان را مطرح میکردند)، «مادیین و دهریین» که اظهار میداشتند «آفرینش مبدأ و معادی ندارد»، رهبران مسیحیان آن روز که به لقب «جاثلیق» یا «کاتولیک» از آنان نام برده میشد، دانشمندان ملت یهود که لقب «رأس الجالوت» داشتند را مرحوم شیخ صدوق و دیگر بزرگان همانند مرحوم شیخ طوسی و مرحوم شیخ مفید در پیکر کتاب جمعآوری نمودهاند که بسیار ارزشمند و گرانبهاست و اقیانوسی از علوم و معارف سره و اصیل اسلامی و قرآنی در آن موج میزند.
تشریففرمایی امام رضا(ع) به ایران و داخل نیشابور شدن را بسیاری از مورخین به ثبت رسانیدهاند. آیتالله شیخ رضا استادی این تشریف فرمایی را خیلی مختصر و مفید شرح داده و مینویسد: «مجملاً نقل کردهاند که در خانه حضرت رضا(ع) جمع بسیار کثیری از فضلای محدثین اجتماع کرده بودند و چون حضرت از خانه بیرون آمدند در محفه (هودج) بودند.
محدثان فریاد برآوردند که یابن رسولالله از شهر ما بیرون میفرمایی و یک حدیث افاده نمیفرمایی که مستفید شویم؟ حضرت سر بیرون کردند و فرمودند که شنیدم از پدرم موسی بن جعفر که فرمود شنیدم از پدرم جعفر بن محمد تا حضرت رسول خدا(ص) که گفت شنیدم از جبرئیل از خداوند عالمیان که فرمود: لا اله الّاالله حصار من است هر که داخل شد در حصار من ایمن شد از عذاب من. پس چون شتر روانه شد حضرت به آواز بلند فرمودند که با شرطهای آن و من از جمله شروط این کلمهام. (۳۷۵ نکته/۸-۲۸۷)».
واعظ و دانشمند گرامی، جناب استاد سید عبدالله فاطمینیا نیز در دفتر اول «نکتهها از گفتهها»، میفرماید: «خراسان آمدن امام رضا(ع) عیناً مانند کربلا رفتن امام حسین(ع) است! هر دو بزرگوار با علم به شهادت، هجرت کردند.» (همان / ۱۷۹).
ایشان از قول مفسر کبیر قرآن و عارف کم نظیر، حضرت علامه طباطبایی(ره) صاحب تفسیر گرانسنگ «المیزان» میگوید: «همه امامان رئوف هستند؛ اما رأفت امام رضا(ع) حسی است! در حرم مطهر حضرت رضا(ع) اگر هواهای نفسانی و صفات رذیله کنار برود، انسان میفهمد که آقا مهربان است. اسم خداست، مانند اسم رئوف است.»
همچنین در تأیید این روایت، آیتالله استادی در کتاب «۳۷۵ نکته» صفحه ۵۶۳ نوشته است: «آوردهاند که حضرت امام رضا(ع) در عظمت زیارت خود فرموده است «هرکه مرا زیارت کند و داند که حق سبحانه و تعالی مرا و پدران مرا امام واجب الاطاعه عالمیان گردانیده است (و در اکثر روایات زیارات این شرط واقع است تا دلالت کند بر آنکه امامت از اصول دین است و کسی که اصلی از اصول دین را نداند، هیچ عبادتی نافع نیست او را، و در زیارت آن حضرت این شرط بیشتر واقع است چون جمعی از شیعه از دین برگشتند و فطحی و واقفی شدند) من و پدرانم شفیعان او باشیم در روز قیامت…» و کم سالی است که معجزات باهره از حضرت رضا(ع) ظاهر نشود حتی بر اهل بلخ و بخارا و سمرقند که کورهای مادرزاد و شلها یا بیماریهای مُزمنه شفا مییابند، و اعجاز آن حضرت اعجاز همه ائمه است صلواتالله علیهم، زیراکه آن حضرت امامتش موقوف است بر امامت ائمه سابقه و خود، بقیه ائمه را بیان میفرمودند، و همچنین ائمه بعد از آن حضرت – صلواتالله علیهم – نیز ظاهر میساختند معجزات بسیار از جهت دفع شبهاتی که در میان خلایق بهم رسیده بود.»
در پایان این نوشتار به شمهای از دیدگاههای امام رضا(ع) در باب مفهوم «امام و امامت» اشاره میشود که در مسجد جامع شهر مرو برای عبدالعزیز بن مسلم بیان نموده است. طالبین برای آگاهی از سخنان کامل حضرت رجوع نمایند به کتاب شریف (تحف العقول، ابن شعبه حرانی، با ترجمه آیتالله احمد جنتی).
«امامت مقامی است که خداوند ابراهیم خلیل را پس از رتبه پیغمبری و خلت (دوستی) بدان ممتاز ساخت… امامت مقام انبیا و میراث اوصیا است. امامت جانشینی خدا و خلافت پیغمبر(ص)، و مقام امیرالمؤمنین و جانشینی حسن و حسین – علیهم السلام – است… امام است که حلال خدا را حلال، و حرامش را حرام کند. حدود را اقامه کند، از دین خدا دفاع نماید… امام: ابر بارنده، باران پیاپی، آسمان سایه افکن، زمین گسترده، چشمه جوشان، برکه و گلزار است…
امام: امینی رفیق، پدری شفیق، و برادری همزاد است، همانند مادری نکوکار نسبت به فرزند خردسال و پناه پناهندگان است…
امام: امین خدا در زمین و در میان خلق است، بر بندگانش حجت، و در شهرهایش جانشین است، (مردم را) به خدا خواند و از حریم او دفاع کند…
امام: یگانه دوران است، هیچکس به پای او نرسد، عالِمی همترازش نباشد، جایگزین و مثل و مانند ندارد، بدون سعی و طلب به فضل خدای وهاب به همه فضایل ممتاز است، چه کسی تواند به معرفت امام نایل شود، یا به کنه وصفش رسد؟… هیهات! هیهات! در توصیف شأنی از شئون، یا فضیلتی از فضایل امام، عقلها گمگشته، خردها سرگردان، مغزها حیران، سخنوران فرومانده، شاعران خسته، ادیبان ناتوان، زبان آوران وامانده، دانشمندان درمانده، و همه به عجز و تقصیر خویش معترفند، چگونه کسی تواند جایگزین وی شود و…»
کلام آخر اینکه در اوایل اسلام شهری به نام «مشهد» وجود نداشت. در محل فعلی این شهر، دهکده گمنامی بود که آن را «سناباد» میگفتند و جزو اراضی طوس بود. هارون که برای رفع اغتشاش و اصلاح اوضاع نواحی خراسان به ایران سفر کرده بود، در اثنای سفر بیمار شده و از دنیا رفت و در قصر «حمید بن قحطبه» که در این ناحیه قرار داشت به خاک سپرده شد. پس از شهادت امام رضا(ع) قرار شد مدفن آن حضرت را در کنار قبر هارون قرار دهند. این قبرها در کنار هم تا حدود سال ۵۰۰، شکل و وضعی عادی داشت تا آنکه به آن محل، پس از چندی عنوان «مشهدالرضا» داده شد (یعنی محل شهادت رضا یا شهود رضا).
در حرم امام رضا(ع) نوشتهاند:
بیا کـه مظهر آیات کبریـا ایـنجاست
بیا که تربت سلطان دین رضا اینجاست
اگر کلید درِ رحمت خدا طلبی
بـیا کلید درِ رحـمت خدا اینجاست
به خضر کز پی آب بقا اسـت سرگردان
دهید مژده که سرچشمه بقا اینجاست
طواف کعبه سلطان طوس کن ز خلوص
که زمزم و حجر و مروه و صفا اینجاست
از این سفینه رحمت مپوش چشم امید
چه غم ز موج حوادث که ناخدا اینجاست
سید مصطفی علوی شیرخورشیدی
ایران