ممیّزی پیام
شهروندان – دکتر محمدعلی فیاضبخش:
بحث داغ و دیرینهی ممیّزی کتاب، سالهاست که در کشور ما در جریان است و با ورود و منزل گزینی هر جریان و گروه جدیدی در وزارت خانهی متکفّل این امر، بحث را یا داغتر میکند و یا اندکی از هول و هُرمش میکاهد. آنچه در این میانه پای ثابت ماجراست، همان اصل نظارت و حداقلی از تدبیر و سیاست است که البته باید باشد.
کسانی که بیپروا حکم بدان میدهند که در این عرصه هیچ حکم و تدبیر و نظارت و تقدیری نباید باشد، یا نویسنده نیستند و از اثر و جادوی قلم بیخبرند ـ که قاعدتاً نباید به خود چندان اجازتی در اظهاراتی بدین اهمیت بدهند ـ و یا قائل به مقرّرات، حتی در حدّ رعایت مقررّههای راهنمایی و رانندگی نیستند و خطّ قرمزها را از خطوط سپیدِ مجاز برای عبور باز نمیشناسند و برای عقل و شعور و احساس آدمیان به اندازهی پای عبورایشان از سر چهار راهها حرمت نمیگذارند. این گروه که قاعدتاً از خطوط قرمز رانندگی عبور نمیکنند، آشکار و یا ناآشکار بدان فتوی میدهند که عبور از خط قرمز عقل و احساس و اخلاق و… را چندان باکی نیست. کسانی نیز هستند که زیر پرچم و بیرق اصل بدیهی نظارت و کنترل معقول، آشکار و یا ناآشکار تا بدان جا پیش میروند که میگویند: ما قانون هستیم! سلیقهی ما احساسات و ادراکات ما، عادات و آداب ما، جریان و حزب و گروه ما و ـ زبانم لال! ـ منافع و مطامع ماست که خود عین قانون است. زینروی است که میبینیم گاه در برخی برههها گوش فلک از شکوه و نالهی سانسور و ممیّزی و محدودیتآفرینی به ستوه میآید ـ چنان که افتاد و دیدید و دانستید! ـ هر عقل متوسّطی این بدیهی را در مییابد که این آش نه بدان شوری و نه به این بینمکی، هیچکدام خوردنی نیست.
اکنون اگر این مبنا را بپذیریم، که عرصهی کتاب و نویسندگی و قلمزنی، از آن روی که آشپزخانهی طبخ عقول و اخلاق مردمان است نمیتواند به هر نمک و ادویهی کم یا زیاد آغشته گردد ـ چه رسد که مادهّی فاسد در این طبخ به کار گرفته شود ـ چگونه است زمانی که پای پول و آگهی و تبلیغات و هزار فریب و اغوای اقتصادی به میان میآید، دیگر نه از ممیّزی خبری است و نه از نظارت و نه از تشخیص و تحلیل محتوا و دهها عامل اساسی دیگر؟
سخنم را عریانتر بیان کنم. اگر فرصت و حوصلهتان اجازه داد یک روز مرخصّی استحبابی و یا استشهادی(!) بگیرید و دور شهرمان را شهود کنید و ثواب ببرید! تابلوها را یک در میان و دو در میان بخوانید و بعد از آن که حظّ وافر بردید سری به تأمّل از جیب تفکّر فرو برید و آنگاه قضاوت کنید که آیا برخی از این پیامها به اندازهی فلان کتاب که کلّ شمارگانش به سه هزار نمیرسد، امّا به گناه چند واژهی نامناسب و یا محتوای ناروا ممیّزی شده، نیاز به مجوّز و ممیّز نداشتهاند؟
صاحب این قلم ادّعا میکند ـ و اگر روزی مدّعی العموم فرهنگی در این ملک نهادند ـ دادخواست به او خواهد داد و در جایگاه شاکی خواهد نشست ـ که بسیاری از این پیامهای تبلیغاتی در چشم میلیونها نفر در روز، تبعات اخلاقی، عقیدتی، فرهنگی و حتی تغییرات جامعه شناختی ـ روانشناختی ناهنجار در افراد به بار خواهد آورد. کاش میشد سیاههای از این تبلیغات ناجوانمردانه را در این جا بیاورم. ـ نه آن که خوفی از پیگیری و جنجالآفرینی صاحبانشان دارم، نه؛ بلکه به همین اندازه نیز مایل به تکرار و شیوع بدآموزیهاشان نیستم. ـ آنگاه میدیدید و یک بار دیگر به خود میآمدید که بر سر فرزندان ما در شکلگیری و نهادینه شدن پارهای مفاهیم زندگی چه میآید؟ معنی خوشبختی و سعادت، مهم بودن و شخصیت داشتن، آرامش و رضایت، هدف و غایت حیات، احساس تنهایی نکردن(!) و بسیاری مفاهیم نفیس دیگر قربانی و ابزار تبلیغ چه کالاهای نسبتاً سخیفی میشوند. تازه اینها، آن آگهیها و پیامهایی است که به آیات و روایات و حِکمَ و اشعار و ضربالمثلها چندان دستاندازی نمیکنند و فقط افاضات ادبی و نگارشی خود را تابلو مینمایند. ـ قِسم دوم که خود بحث شیرین(!) دیگری است.ـ
نمیدانم چرا تیغ ممیّزی و کنترل محتوای پیام و تابلوهای شهرمان اینقدر کُند، بلکه ناکارآمد است؟ فرزندان ما در حال اندوختن و آموختن معانی دیگری از زندگی و فضیلتهای آن هستند که هر پدر و مادر بصیر و آگاه و دلسوزی را نگران و آشفته میکند.
اطلاعات