ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت
چراييِ تنبيه‌بدني دانش‌آموزان در مدارس

زمزمه محبت یا ترس از تنبیه؟

شهروندان:
به سختی توانستم با میانجیگری یک وب‌نویس و با تعهد نام‎نبردن از کسی، با آموزگاری ـ که به تنبیه در مدارس باور دارد ـ 5 دقیقه گپ بزنم. به استدلال این آموزگار(الف ـ ب) که یک‎سال‌‏‎ونیم پیش برای تنبیه یک دانش‎آموز در یک شهرستان، پایش به هیات تخلفات اداری باز شد، توجه‌کنید:‏

تنبیه«شما به گفته دوست‏‎تان گویا به ضرورت تنبیه بدنی دانش‌آموزان باور دارید!» ‏

‏ «تنبیه‌شدن حق دانش‏‎آموز متخلف و تنبیه‌کردن وظیفه هر معلم است؛ از قدیم گفته‎اند چوب معلم به از نوازش پدر!»‏

‏«چرا حق؟» ‏

‏«برای این که پیشرفت کند!» ‏

‏«نتیجه پرونده شما چه شد؟» ‏

‏«از آن‌جایی که پای بی‏‎گناه تا پای دار می‎رود ولی بالای دار نمی‌رود، پرونده پیش از به جریان افتادن بسته شد.» ‏

‏«یعنی جرم شما آن‏‎قدر سنگین بود؟» ‏

‏«کدام جرم؟ ‌من اصلا جرمی مرتکب نشدم، برای مثال گفتم تا پای دار.» ‏

‏«ولی با خواهر بزرگ دانش‌آموز که گپ زدم، گفت داداش کوچک‏‎اش به دست شما تنبیه شده.» ‏

‏«ولی اقرار همین دانش‏‎آموز در پرونده وجود دارد که اصلا تنبیه نشده است.»

«ولی شما که تنبیه را ضرروی می‌دانی!»‏

‏«این دلیل نمی‏‎شود که خودم این کار را بکنم.» ‏

‏«دیگر آموزگاران را تشویق به این کار می‌کنید؟» ‏

‏«نه آقا نه، فقط یک نظر است، همین!»

اینک ضربه‎های خط‎کشی‎‏ که هدفش فرودآمدن به کف دست و گاه سر و پشت است، کابوس بسیاری از دانش‌آموزان ابتدایی بی‌گناهی است که نمی‌دانند برای چه تنبیه می‌شوند. ‏

در گذشته، هیچ‎‏یک از وزیران آموزش و پرورش وقت هم در برابر رفتارهای نادرست آموزگاران زیردست خود، الزامی به استعفا ندیده‎اند. در مورد سوختگی دانش‌آموزان روستایی در یک کلاس درس نیز وزیر وقت استعفا نداد؛ در حالی که در کشورهای غربی، پیش از درزکردن خبر به رسانه‌ها، وزیر آموزش و پرورش برای آبروداری استعفا می‌کند. گفتن این که «بابا، قدیما فلک می‎بستند، ولی امروز یک سیلی که چیزی نیست!» بی‏‎گمان نگاه‎کردن از چشم دانش‌آموز ابتدایی نیست، که حتی از یک نگاه تند می‌ترسد، چه‌رسد به سیلی و خط‌کش؛ کودکی که با مراقبت‌های تربیتی در خانه بزرگ شده است و بزرگترین تنبیه در میان خانواده برای وی از یک نگاه تلخ گاهگاهی پدر و مادر فراتر نرفته است، کوچکترین تنبیه بدنی مدرسه برایش تبدیل به کابوسی هراس‌آور می‎شود.‏

روش تربیتی توام با تنبیه، افزون بر نادرست‎بودن، از آنِ دوره پیشامدرن است که در گذشته به اشتباه، به پیکرهِ سامانه آموزش و تربیت‌ ایران‌ چسبیده بود؛ که بازخورهایش به روی‌ دانش‌آموزان‌ بسیار بد بود. البته اگر تاثیر مثبت هم داشت، باز درست نبود. همان‌گونه که نگه‎داشتن قناری در قفس موجب چهچة پرنده و لذت انسان می‎شود، ولی به بهای پرنده‏‎آزاری به‌دست می‎آید؛ زیرا پرواز، حق پرنده است.

روح کتک‌خورده!‏

خط‌کش تنبیه، همیشه بر جسم فرود نمی‌آید، بلکه گاهی روان دانش‌آموز را نشانه می‎گیرد، بدون این که در کوتاه‎مدت، نشانی از خود به‎‏ جا بگذارد. برای نمونه سال ۱۳۹۱ دانش‏‎آموز همدانی از ترس مسئولان که وی را به اخراج تهدید کرده بودند، خودزنی کرد. پاسخ توجیهی مسئولان هم این است که با وجود این مورد و دیگر موارد مرگ و نابینایی و نقص‌عضو(در سال‌های ۱۳۸۹و ۱۳۹۰ در چابهار، یاسوج، قزوین و خوزستان) باز نمی‏‎توان‎‏ گفت که هدف یک معاون(ناظم سابق) مدرسه و یا آموزگار تنبیه‎گر، نابیناکردن، ناقص‌کردن و کشتن دانش‌آموزان است.

اینک در دوره‎ای می‌زییم که هزاران نرم‎افزار برای یادگیری بهتر و آموختن شتابان‎تر و آموزاندن بنیادی‌تر در دسترس همگان قرار دارد؛ ولی انگار برخی انسان‎ها و برخی روش‌های کهنه تربیتی‌، حتی با دگرگونیِ سامانهِ ‌آموزشی در جهان و در این دورهِ شگرف اطلاعات هم میل به پوست‌انداختن ندارند. ‏

جهان با شتاب هرچه بیش‌تر تغییر می‌کند، ولی آنان نه این که ضرورتی برای شتاب و برای هماهنگ‌شدن ندارند، بلکه ایمانی به هیچ‏گونه دگردیسی هم ندارند و چشم به راه روزی نشسته‌اند که جهان، پشیمان از رفتار‌های انسانی خود، دوباره به واپس برگردد.

چگونه ممکن است یک رفتار ناانسانی با هدف گرایش دانش‎آموزان به فرهنگ، انجام گیرد؟ بی‌گمان، نفس تنبیهِ یک دانش‎آموزِ ظریفِ دبستانی آن‌هم با کابل و تیغه کتاب و مشت‎ولگد سنگین‎‏ آموزگار و یا پیچاندن گوش، نشان از فقر فرهنگی آن‌‏‎‏ هم در یک محیط فرهنگی دارد. اگر خشونت موجود در مدارس آموزش‎‏ و پرورش (نهاد مهم پرورش‎دهنده انسان‌های فردا) مهار نشود، به خشونت موجود در خیابان‎ها و لایه‌های دیگر جامعه خواهد کشید و آن ‏‎را تشدید خواهد کرد.

چندی پیش در هلند یک دانش‎آموز ابتدایی از ترس پدر خشن‎اش، به مدرسه‏‎‏ و خانم آموزگارش پناه برده بود؛ تنها چنین مدارسی ـ که چتر ایمنی و امنیت گسترانده‌اند ـ بسیار موفق‎اند؛ چرا که یک دانش‌آموز ترسیده از مسئولان مدرسه، هرگز به دانش، روی خوش نشان نخواهد داد و از سرِ ناگزیری به مدرسه خواهد رفت. روان سالم، لازمهِ آموختن است، در حالی که در فرایند تنبیه، حتی اگر جسم آسیب نبیند ـ روح‌ دانش‏‎آموز تباه می‌شود.

 تغییرات ساختاری ‏

‏«هنوز ایرادات ‌زیادی در ساختار آموزش و پرورش ما نهفته است که تغییرات‌ زیربنایی را در آن، گریزناپذیر کرده است.»‏

حبیب الماسی‌پور ـ روانشناس با بیان بند بالا می‌گوید: دست‎کم امروز همه ناچارند به این نتیجه برسند که اهداف سامانه آموزشی ‌کشور با تنبیه برآورده نمی‎شود. برخلاف ادعاها هنوز ریشه‌ تنبیه‌ بدنی‌ در مدارس‌ ایران‌ خشکانده‌ نشده‌ است‌. هنگامی که هزار راه برای به راه‎آوردن به قول خودشان دانش‌آموز از راه بدر رفته و خاطی‌ و ناسازگار و دیرآموز وجود دارد، دستاویز تنبیه‎بدنی، دم‎دست‎ترین و زشت‌ترین آن‌هاست و آموزگاران در هر شرایطی نباید حق کوچک‎شمردن فرزندان مردم و یا کتک‎زدن آنان را به خود بدهند.

 درجازدن آموزش و پرورش ‏

با گسترش خشونت در آموزش‎وپرورش و آگاهی نداشتن پدران ومادران از حقوق قانونی فرزندان، کم‌کم شیوه‌های درست تربیتی به فراموشی سپرده می‎شود. روی دیگر مساله به ما می‎گوید که باید برنامه‎ریزی‌های بنیادی از سوی مسئولین برای ارتقای زندگی آموزگاران به ویژه در قلمروهای محروم و رفع نیازهای پایه آنان، فراهم آید.

حبیب الماسی‌پور  اظهار می‌دارد: گهگاه مواردی درباره تنبیه‎‏ کودکان در مدارس می‌شنویم که می‌توان ادامه‌اش را تا کودک‌آزاری در خانواده‎ها دنبال کرد. کدام به وجودآورنده دیگری است، مهم نیست؛ مهم این است که موارد تنبیه دانش‎آموزان و آزار کودکان از مدارس تا خانواده‌ها پی گرفته شود و مشکلات آن، مورد بررسی قرار گیرد و با ارتباط برقرار کردن، نارسایی‌ها و کمبودهای آموزشی/تربیتی از میان برداشته شود.

این روانشناس می‌افزاید: روشن نیست برخی افراد که نام آموزگار شایسته آنان نیست و متاسفانه مسئولیت آموزش دانش‎آموزان را به عهده دارند، چرا خود به خوبی آموزش ندیده‌اند که به این درک برسند که در تنبیه‌های ‌بدنی و روانی، هیچ‌گونه اصلاحی نهفته نیست و بازخورهای خوبی در جامعه نداشته است.‏

الماسی‌پور به سخنانش ادامه می‌دهد: همه فکر می‌کنند فقط در مدارس روستایی، تنبیه بدنی وجود دارد، در حالی که در پایتخت نیز تنبیه بدنی رخ می‏‎دهد. در یکی از مدارس منطقه جنوبی تهران، معاون مدرسه، دانش آموزان را در زیرزمین مدرسه تنبیه می‌کرد. یا در یکی از مدارس منطقه ۱۵، دانش‌آموزان از معلم هنر سیلی می‌خوردند. در منطقه ۵ تهران نیز، آموزگاری دهان یک دانش‌آموز را به سبب پرحرفی چسب می‎زد، تا دیگران از ترس خاموش شوند!‏

این روان‌شناس می‌گوید: حقیقت این است که آموزش‎وپرورش خود را در کنترل همه آموزگاران ناتوان می‌داند و از این‌رو توجیه می‌کند که نباید رفتار غیر فرهنگی دو سه آموزگار را به یک میلیون فرهنگی گسترش داد. با این سخنان، همیشه این دلهره در خانواده‎ها وجود خواهد داشت که آیا در مدرسه‎ای که بچه‎ام را به آن‌جا می‌فرستم، تنبیه وجود دارد؟

 درخواست چرا؟

مسئولان آموزش‌وپرورش‌ اعلام‌ می‎کنند در صورت آگاهی پدران‎ومادران از تنبیه‏‎بدنی فرزندان خود، موارد را به دفاتر آموزش ‌‌و پرورش گزارش کنند. ‏

به گفته الماسی پور، این سخن نشان‎دهنده آن است که یا از دید مدیران مدارس، روش تنبیهی آموزگاران ایرادی ندارد(چون اگر داشت، گزارش می‌کردند) و یا این که مدیران در محیط‌های کوچک مدارس بر رفتار معاونان و آموزگاران خود آگاهی ندارند و برای همین آموزش و پرورش از خانواده‎ها کمک می‌طلبد که این وظیفه را بر عهده بگیرند. این در حالی است که بسیاری از دانش‌آموزان تنبیه‌شده از ترس، به پدران و مادران خود چیزی نمی‌گویند.

این روانشناس کودک می‌افزاید: در آیین‌نامه انضباطی آموزش‌و پرورش آمده است آموزگارانی که دست به تنبیه بدنی دانش‌آموزان می‌ز‌نند، به هیات تخلفات اداری منطقه معرفی شوند تا درباره آنان تصمیم گرفته شود؛ که باید گفت کافی نیست! پژوهش‌های میدانی گرچه محدود، حکایت از دفاع برخی آموزگاران از کارسازبودن تنبیه دارد و نشانگر آن است که آموزگاران پیش از استخدام از پیامدهای ناگوار تنبیه توجیه نمی‌شوند.

به آنان آموزش داده نمی‌شود که لغزش حق دانش‌آموز است و برای همین وی به مدرسه فرستاده می‌شود که لغزش‌هایش با شیوه‌های درست تربیتی، ویرایش شود و شایستگی ساختن آینده خود و جامعه اش را کسب کند.

 خاطره مسموم‌شده ‏

امروز در جامعه ما متاسفانه هنوز دل‌آزردگانی به یاد می‎آورند که چگونه از سوی آموزگاران خود و جلوی همکلاسی‌های خویش پست شمرده شده‎اند و یا توسط آموزگاری دیگر تنبیه بدنی شده‌اند؛ و شگفت آن که سن‏‎شان نه ۷۰ سال، بلکه تنها ۱۴ یا ۱۷ سال است. هیچ‌یک از آنان نیز از علت واقعی تنبیه خود آگاه نیستند و خود را مستحق تحقیر نمی‏‎دانند؛ در حالی چنین ناروایی در حق فرزندان مردم انجام می‎گیرد که آنان از نوع مجازات‏‎های نرم هیات رسیدگی به تخلفات اداری، خشنود نیستند.

پیامدهای گذار به زندگی مدرن بر کسی پوشیده نیست، در این میان کودکان و نوجوانان از آسیب‎پذیرترین افراد جامعه هستند و بی‎توجهی به آنان، تاثیرات ویرانگری بر پیکر جامعه خواهد داشت. اینک همه گواه‌اند که هرگاه خبری در این راستا رسانه‎ای می‌شود، همه جامعه بر می‌آشوبد، زیرا تنبیه با روح جامعه مدنی در تضاد است.

فاطمه س، مادر یک دانش‌آموز می‌گوید:‏ ‏«هرگونه تنبیه‌ بدنی‌ باید از همه مدارس‌ شهری و روستایی برچیده شود. هیچ معلم دست به چوبی نباید جایش در مدارس باشد. همین افراد معلم‌نمایی که به تنبیه بدنی اعتقاد دارند، اگر فرزند خودشان در مدسه‌ای تنبیه شود، آشوب به پا می‌کنند. وجود تنبیه در مدرسه‎های هر کشوری نشان‌دهنده آن است که نظام آموزش و پرورش آن کشور نتوانسته است خود را با سامانه آموزشی مدرن جهان همپا و همگام سازد. ‏

درس نخواندن که هیچ، حتی بدترین رفتار یک دانش‏‎آموز نیز برای چوب به دست گرفتن معلم، مجوز صادر نمی‌کند. این دانش‎آموز است که باید تصمیم بگیرد درس بخواند یا نخواند و هیچ معلمی حق ندارد با تنبیه‌های بدنی، دانش‎آموزی را وادار به درس‌خواندن کند.»‏

فرزاد ـ ر، دانشجو در این مورد می‎گوید: در گذشته تا اول راهنمایی در مدرسه غیرانتقاعی درس خواندم که در همه آن دوران، آموزگاران بسیار مهربان بودند و دایم توسط مدیر مدرسه کنترل می‌شدند. تقریبا هرهفته مدیر سر کلاس‌ها حاضر می‎شد و با شیرینی و گل از معلمان در مقابل دانش‌آموزان قدردانی می‌کرد و رو به ما دانش‏‎آموزان می‎گفت امیدوار است ما نیز از معلمان خود راضی باشیم. اما از شانس بد، شرکت پدرم ورشکست شد و من دوم راهنمایی را به مدرسه دولتی رفتم که همان سال از سوی معلم ریاضی تنبیه شدم، چون مغز ریاضی ندارم. یک بار او با نوک کفش به پایم زد که تا مدت‏‎ها نتوانستم فوتبال بازی کنم و سرآخر نیز از تیم اخراج شدم و از ترس این‎که نکند پدرم مرا با قرض و وام دوباره به مدرسه خصوصی بفرستد، چیزی به پدر و مادرم نگفتم. هنوز پس از گذشت سال‏‎ها از تنبیه معلم‎ام، دل‏‎آزرده‎ام که چرا به جای تنبیه، با من صحبت نمی‏‎کرد تا به وی بگویم به ریاضی علاقه‌ای ندارم.

مراد. ح ـ کارمند نیز خاطره‌اش به تلخی می‌زند: ناظم مدرسه روستای ما چنان بیمار بود که هنوز پس از گذشت ۴ دهه از آن دوران، خاطره تلخش از ذهنم پاک نشده است. مدرسه از روستای ما بسیار دور بود و ما همیشه دیر به مدرسه می‎رسیدیم. ترس از این ‏‎که در حیاط مدرسه اینک ناظمی بداخلاق منتظر ما ایستاده است، لرزه به تنمان می‎انداخت و آرزوی بازگشت به خانه می‎کردیم. آیا لذت‎بردن از التماس دانش‎آموزان و یا برخورد خط‌کش چوبی با کف دست کودکان و شکستن آن، یک بیماری نیست؟

 رسانه‌ای شدن یا نه؟

‏«موافق نیستم که باید مسائل آموزش و پرورش، درون‎گروهی حل شود و به رسانه‎ها کشیده نشود. ارائه‌ گزارش تنبیه دانش‎آموزان به رسانه‌های گروهی برای دفاع از حقوق آنان و آگاهی جامعه و با هدف جلب توجه مسئولان به ایرادهای قانونی و یا کمبودهای قانونی، ضروری است.»

حبیب الماسی‌پور با بر زبان‌راندن سخن بالا معتقد است: آشناساختن پدران و مادران با شیوه‌های درست تربیتی و حقوق قانونی فرزندان و آگاه‎سازی ناظمان و آموزگاران از پیامدهای ناگوار تنبیه دانش‎آموزان، باید در برنامه‎های آموزش و پرورش قرار گیرد و در این راستا از برگزاری همایش‌ها و نشست‌های آموزشی، کوتاهی نشود. ‏

این روانشناس باور دارد: توجه به سلامت دانش‎آموزان (آینده‌سازان) افزون بر تمرکز روی مدارس باید همزمان با انجام مشاوره با پدران و مادرانی باشد که در آستانه آسیب‌های اجتماعی قرار دارند و در صورت لزوم، برای رفع نیازهای پایه، به سازمان‌های رفاهی و خدماتی معرفی شوند؛ چون لازمه رشد دانش‌آموزان، زیستن با خانواده‌های سالم است.

این روانشناس می‌گوید: پیش آمده است که در برخی موارد، دانش آموز بیش از اذیت‌شدن در مدرسه، از سوی خانواده هنجارشکن مورد ستم قرار می‌گیرد و در مدرسه‌، مصائب‌اش تکمیل می‌شود. این گروه از دانش‎آموزان که آزاردیدن در شمار امور عادی روزانگی‌شان قرار گرفته است، نه محرمی در مدرسه برای واگویی درددل‌هایشان می‌یابند و نه در خانه، شهامت بر زبان‌راندن آن‌چه که در مدرسه بر آنان می‌گذرد، دارند. ‏

 ع. درویشی

اطلاعات