ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت
گفت‌وگو با پروفسور چارلز تالیافرو

روحیه انتقادی لازمه علوم انسانی

شهروندان:
نخستین چیزی که علوم انسانی در اختیار انسان می‌گذارد و از رهگذر آن حاصل می‌شود «تفکر انتقادی» است. البته منوط به آنکه این علوم خوب و درست آموزش داده شوند. بویژه فلسفه می‌تواند ایفا‌کننده چنین نقشی باشد. البته این ایفای نقش تنها محدود به دانشگاه نمی‌شود و فلسفه می‌تواند در مدارس نیز آموزش داده شود و از رهگذر آن تفکر انتقادی نهادینه شود. یکی از شاخصه‌های جامعه سالم و پویا نهادینه بودن تفکر انتقادی نزد مردم آن جامعه است.

 چارلز تالیافرونظر به اهمیت این موضوع آن را در گفت‌و‌گویی اختصاصی با پروفسور چارلز تالیافرو فیلسوف معروف معاصر به بحث گذاشتیم که در ادامه

از نظر می‌گذرد. چارلز تالیافرو استاد دانشگاه‌های آکسفورد، کلمبیا، پرینستون و نتردام امریکا بوده است. تالیافرو در حال حاضر استاد فلسفه کالج سنت اولاف در مینه‌سوتای امریکاست. راهنمای آکسفورد درباره الهیات، راهنمایی مقدماتی بر زیبایی شناسی، تصویر در ذهن، فرهنگ فلسفه دین، تاریخ مختصر روح، راهنمای راتلج درباره خداشناسی و راهنمای مقدماتی فلسفه دین از جمله آثار وی به شمار می‌روند. او از فیلسوفان برجسته معاصر به شمار می‌رود که در حوزه فلسفه دین صاحب آثار ارزشمندی است. وی دانش آموخته دانشگاه براون و هاروارد و عضو انجمن فیلسوفان امریکاست.

  •  اهمیت علوم انسانی برای یک جامعه چیست؟

شما این پرسش را از یک استاد علوم انسانی می‌پرسید و بدیهی است که پاسخ‌های من جنبه‌ای از جانبداری را در خود ملحوظ داشته باشد اما برای پاسخ به این پرسش می‌توان تصویری از یک جامعه که مردم آن زمینه‌های منسجمی در علوم انسانی ندارند ارائه داد.

در ابتدا لازم است تأکید کنم منظور من از علوم انسانی علومی چون تاریخ، فلسفه، ادبیات، مطالعات دینی و غیره است. بدون آموزش و مطالعه علوم انسانی مردم یک جامعه مهارت انتقادی برای درک و فهم خود و جایگاه خود در یک زمینه گسترده تاریخی ندارند.

اگر به مردم یک جامعه علوم انسانی آموزش داده نشود در این صورت آن‌ها توانایی و قابلیت مهم و ضروری تحلیل مقایسه‌ای و تطبیقی در حوزه‌هایی چون سیاست، اقتصاد و اخلاق را نخواهند داشت.

مطمئن باشید شخصی که علوم طبیعی و ریاضیات مطالعه کرده می‌تواند تاریخ را بفهمد و همچنین دیدگاه‌هایی درباره سیاست، اقتصاد، اخلاق و دین داشته باشد اما برای شخصی که ارزش‌های اخلاقی و دینی را ارزیابی می‌کند و شخصی که می‌خواهد به صورت انتقادی ذهن خود را درباره اهمیت تاریخی برخی حوادث بسازد به چیزی بیشتر از علوم و ریاضیات نیاز دارد.

اهمیت علوم انسانی زمانی آشکار و روشن می‌شود که شما این نکته را درک کنید که بدون فلسفه ارزش‌ها، هیچ درکی از این‌که چرا باید به ریاضیات و علوم بها دهیم نخواهید داشت. اگرچه فلسفه حضور پرنفوذ و پررنگی در علوم انسانی دارد، دلیلی وجود دارد که فکر کنیم بدون برخی مهارت‌ها و تخصص‌ها در علوم انسانی، پیگیری علوم و ریاضیات بی‌اساس خواهد بود یا این‌که هدف روشنی نخواهد داشت.

پیشنهاد من این است در حالی که آموزش و تعلیم مردم در علوم انسانی بدون توجه به اهمیت علوم و ریاضیات باعث بدبختی و سیه‌روزی می‌شود، از سوی دیگر این واقعیت نیز وجود دارد که صرف آموزش و تعلیم علوم و ریاضیات بدون توجه به برخی مبانی موجود در علوم انسانی نیز آثار خطرناکی خواهد داشت.

  • بر این اساس شما نسبتی میان علوم انسانی و تفکر انتقادی برقرار کردید. در مورد این نسبت و این‌که علوم انسانی چه رابطه‌ای با تفکر انتقادی دارد توضیح بفرمایید.

کسب تخصص و مهارت در علوم انسانی تنها محدود به حفظیات و کسب اطلاعات غیر مؤثر نمی‌شود. این‌که چگونه مورخان گذشته و حال «امپریالیسم اروپایی» را درک کرده و می‌کنند «تنها» وظیفه و کارکرد یک مورخ نیست. مورخ بودن مانند فیلسوف بودن یا متبحر بودن در سیاست، اقتصاد و مطالعات دینی ضرورتاً مستلزم داشتن تفکر انتقادی نیز هست. یعنی یک مورخ، اقتصاددان و سیاستمدار باید دارای تفکر انتقادی نیز باشد.

فیلسوف، مورخ و عالم علوم انسانی نباید تحت انقیاد قدرت باشد. برای مورخ و فیلسوف خوب بودن، باید روحیه انتقادی داشت. اگر بخواهیم افراطی سخن بگوییم فرد لازم است که خود نقد را نیز نقد کند اما به نظر می‌رسد برخی عکس العمل‌های انتقادی برای این‌که شخصی بتواند در علوم انسانی مشارکت داشته باشد لازم و ضروری است.

  • اهمیت و جایگاه علوم انسانی و تفکر و جهان‌بینی ناشی از آن برای هر سنی لازم و ضروری است و با توسعه یافتگی یک جامعه نیز پیوند خورده است. چگونه می‌توانیم کودکان را با مفاهیم این علوم آشنا سازیم؟

از یک منظر شما نمی‌توانید مانع یادگیری کودکان از والدینشان شوید. از سوی دیگر نمی‌توان مانع یادگیری کودکان از مدرسه و فرهنگی که در آن زندگی می‌کنند شد. این فرهنگ و جغرافیا مفاهیم ارزشی را به او آموزش می‌دهند. تاریخ، معنای زندگی و مسائل دیگری که جهان بینی یک کودک را شکل می‌دهند در این فرهنگ و جغرافیا به کودک منتقل می‌شوند.

این به این معناست که تقریباً غیر ممکن است که انسان رشد کند و بزرگ شود بدون این‌که با عناصر و مؤلفه‌های مهم و اساسی علوم انسانی که از رهگذر مطالعه حاصل شده مواجه نشود. برای این‌که بتوان مفاهیم و مبانی علوم انسانی را به کودکان آموزش داد حداقل باید دو موضوع را مورد توجه داشت. نخستین نکته این است که تاریخ و میراث غنی خود را درک کنیم و به آن توجه داشته باشیم. از رهگذر این درک است که می‌توان شیوه‌های دیگر را مورد تکریم و احترام قرار داد. این شیوه‌ها در دین و هنر می‌توانند مطرح باشند و ما را با چالش مواجه سازند ولی باید آن‌ها را تکریم کرد.

دومین موضوع حیاتی و ضروری این است که قادر باشیم در یک گفت‌وگوی انتقادی وارد شویم یعنی باید زمینه گفت‌و‌گوی انتقادی برای افراد فراهم باشد تا افراد بتوانند استدلال‌های خود را به اشتراک بگذارند و بتوانند بیان کنند که چرا دیدگاه آن‌ها درست است یا چرا فلان دیدگاه درست است یا نادرست.

  • با این وصف چگونه می‌توان کودکان را با مهارت تفکر انتقادی آشنا ساخت و این مهم را به آن‌ها آموزش داد؟

به گمان من بهترین راه و شیوه برای آموزش تفکر انتقادی به کودکان ارائه مثال است. از سوی دیگر خود شخص مربی می‌تواند الگویی برای کودکان باشد. معلم و مربی بهترین فرد برای الگوبرداری کودکان و الهام گرفتن از اوست. اساسی‌ترین شرط برای آموزش تفکر انتقادی سلامت است؛ خواه سلامت جسمانی یا سلامت روحی و روانی. بهترین راه برای این‌که روح پرسشگری را از کودک بگیریم این است که او را از سؤال کردن منع کنیم و به او بگوییم سؤال نکند و ساکت باشد. تفکر انتقادی به گمان من سهل و ساده حاصل نمی‌شود.

این تفکر از رهگذر فرایند آزمون و خطا و انجام اشتباه و تغییر در ذهنیت و نگرش حاصل می‌شود. این می‌تواند فروتنی باشد. اگر معلم و مربی بتوانند کودک را متقاعد سازند که حتی وقتی اشتباه کرد در امنیت است و زمانی که کودک ذهن خود را تغییر و صیقل داد او را مورد تشویق و تمجید قرار دهند در این صورت تفکر انتقادی به گونه‌ای طبیعی و سالم و بدون مقاومت به کودک انتقال داده خواهد شد.

 ایران

برچسب‌ها : , ,