اعتماد به شهروندان
شهروندان:
چرا در ایران و با وجود چنین گردش مالی قابل توجهی، سیستم مالیاتی ما به گونهای نیست که بتواند بخش مهمی از هزینههای دولت را پوشش دهد؟
چرا چنین فرار قابل توجهی در آن صورت میگیرد؟ چرا مثلاً سهم اصناف کشور از پرداخت مالیات هنوز که هنوز است به ۸ درصد هم نمیرسد؟ چرا بخش قابل توجهی از همین مالیاتی که اخذ میشود مالیات غیرمستقیم است؟
چرا مردم از نظام مالیاتی راضی نیستند و چرا هنوز بخش اعظمی از درآمدهای مالیاتی را مالیات ارزش افزوده و مالیات حقوق تشکیل میدهد؟چرا با وجودی که در ایران کمتر از هر کشور توسعه یافته و یا حتی در حال توسعهای مالیات گرفته میشود بسیاری از مالیات مینالند و از آن فرار میکنند و چرا مردم بر این گمانِ اغلب درستند که سیستم مالیاتی ما عادلانه نیست و لذا باید از آن فرار کرد؟
بگذارید با ذکر یک ماجرا اندکی زوایای مسأله روشن شود:
دوستی تعریف میکرد: یکی از تجّاری که در نبش یکی از میدانهای گران بالای شهر مغازه جواهرفروشی داشت، جواز مغازه جواهرفروشیاش را باطل کرد و مغازه را تبدیل کرد به فروشگاه صنایعدستی. مغازه جواهرفروشی معتبری هم بود که در یکی از گرانترین خیابانها و نبش یکی از میدانهای معروف بالای شهر واقع بود. میگفت دلیل واضح و بسیار روشن چنین اقدامی این بود که وقتی مأمور اداره مالیات میآمد دفتر و دستکم را به او نشان میدادم و کامپیوترم را نیز که کل فروش در آن ثبت میشد…، میگفتم تمام فروش من و فاکتورهای آن موجود است شما ببینید و براساس آن مالیات حقه را تعیین کنید.
میفرمودند ما به این کاری نداریم. مغازه شما در این جای شلوغ و گران که اجارهاش فقط ماهی چند میلیون است در سال حداقل باید سی میلیون مالیات بدهد. گفتم آخر اینطوری که نمیشود، شما اگر حرف مرا باور ندارید حسابهایم را کنترل کنید و فروش و درآمد مرا ببینید و براساس آن مالیات بگیرید… خلاصه چون اصل بر برائت نبود حرفم به جایی نمیرسید. بنده هم دیدم صنایعدستی مالیات ندارد مغازه را کردم صنایعدستی… جدای از فروش صنایعدستی البته شغل قبلی را هم دارم، منتهی حالا دیگر در ویترین چیزی نیست! مشتریهایم تماس میگیرند، بنده چند مدل جواهر را در جعبهای گذاشته با پیک برایشان میفرستم و آنها انتخاب کرده و پولش را میدهند.
فاکتور را هم از مغازه بغل دستی میگیرم و پورسانتی به ایشان هم میدهم و امورات خودم را میگذرانم. چون وقتی حرف راست مرا قبول نمی کنند چارهای جز این کار ندارم… سخنان این تاجر، ما را با یک واقعیت تلخ روبرو میکند و آن سلب اعتمادی است که بین دولت و ملّت به وجودآمده است. در بسیاری از موارد همین نگاه غیر اخلاقی که ارکان مختلف دولت به ملت دارند و آنها را متهم و مجرم میشمارند باعث میشود که آحاد ملت هم به آنها اعتماد نداشته باشند.
یعنی گویا اصل بر این است که اکثر مردم دروغ میگویند و وقتی چنین فرهنگی نهادینه شد اکثر آنها دروغگو هم میشوند. نکته مهم دیگر این است که متاسفانه آنها که دروغ میگویند مجازات نمیشوند و بیشتر آنها که راست میگویند تاوان پس میدهند. درست مثل کسی که درآمد واقعی خود را اعلام میکند و مثل یک شهروند خوب و متمدن به وظیفه خود در پرداخت مالیات عمل میکند و سال بعد که مجدداً مراجعه کرده و این بار هم درآمد آن سال را آن هم به درستی اعلام میدارد میبیند که براساس اعلام سال قبل بیست یا سیدرصد بر مبلغ قبلی افزودهاند و او را به پرداخت آن ملزم میکنند.
حال هر چه بگوید که امسال نه تنها درآمد بیشتری نداشتهام بلکه درآمدم کمتر هم بوده، کسی زیر بار نمیرود. و در عین حال میشنود که همکار دیگرش با پوزخند به او میگوید مریض بودی که خودت راستش را گفتهای؟ حالا هم این تاوانش… من نصف تو هم سال گذشته مالیات ندادهام و امسال هم همین طور…
چنین روال و رویهای متاسفانه در بسیاری از موارد مصداق دارد و همه بر میگردد به نگاهی که در برخی موارد ارکان دولت به ملت دارند. از برخورد یک پلیس با یک شهروند گرفته تا برخورد یک قاضی با یک متهم. از برخورد یک مأمور شهرداری گرفته تا برخورد یک مسئول در یک بانک… همین رویّه و روال به تدریج چون موریانه فرهنگ و اخلاق جامعه را میخورد و به هنجارهای جامعه هجوم میبرد و ناهنجاری میآفریند. روالی که در آن، آنکه راست بگوید، قدر نبیند و آنکه دروغ بگوید و یا خلاف بپیماید نه تنها مجازاتی را شاهد نباشد بلکه به قول سعدی برصدر هم بنشیند خطاست بلکه خطا آفرین است.
گناه از مردم نیست. مردم ما نهتنها فرقی با مردم دیگر نقاط دنیا و از جمله مثلاً مردم آمریکا یا آلمان یا فرانسه ندارند بلکه در بسیاری از موارد، هم ضریب هوشی بیشتری دارند و هم عاطفه و فرهنگ و مدارای بیشتری. بلکه این نوع رابطهی دولتمردان با آنهاست که به آنها رفتار غلط و کژتابی میآموزد. همین مردم آنقدر فهیم و وفادار و خوبند که اگر ببینند دولت و دولتمردان به آنها و حرفشان اعتماد دارند و به آنها به چشم خلاف نگاه نمیکنند اغلب دنبال خلاف نمیروند. اما آنها وقتی ببینند که اگر در ساخت و ساز خلاف کنند به جای جریمه، سود میبرند، اگر در دادگاه راست بگویند، اگر به مأمور پلیس راست بگویند، اگر به مأمور مالیات راست بگویند، دروغ پنداشته میشود، قید راستگویی و راست کرداری را میزنند.
گرچه هنوز هم هستند آنهایی که حتی به قیمت زیان و ضرر، متاع راست را ارزان نمیفروشند. اگر در یک جامعه غربی، اکثر مردم در مورد درآمدشان راست میگویند و همه مالیات میپردازند بخاطر این نیست که از ما مردمانِ بسیار بهتری هستند بلکه بهخاطر آن است که قانون در اکثر موارد نظمی را حاکم کرده که مجازات دروغگو و دروغِ ثابت شده، سخت و سنگین است.
خلافکاران تشویق نمیشوند و اصل هم بر برائت است. آیا نزد ما نیز اصل بر برائت است؟ آیا نزد ما نیز مجازات خلاف و خلافکاری بسی سخت و سنگین است؟ گرچه در قانون اساسی کشور که از پیشرفتهترین قوانین حکومتی دنیاست چنین است اما آیا در اجرا و در مصداق هم به همه این اصول مترقی و انقلابی و انسانی، بلاتنازع و تبعیض عمل میشود؟ و آیا دولت تدبیر و امید میتواند در این مهم موفق شود؟ امیدواریم که چنین شود. انشاءالله
فتح ا… آملی (جوادی)
اطلاعات