بار سنگین آموزش کودکانکار بر دوش تشکلهای مردمنهاد
شهروندان:
آمارها از افزایش کودکان بازمانده از تحصیل خبر میدهند، هرچند مسئولان دولتی این گفته را که ۳میلیون کودک بازمانده از تحصیل در ایران داریم تایید نمیکنند اما گذری در زندگی هر روزه شهرها و افزایش تعداد کودکانی که صبح و ظهر و عصر در حال کار هستند، نشان میدهد آمار بچههایی که به مدرسه نمیروند، آنقدر هست که نگرانکننده باشد.
آن هم درحالیکه براساس آخرین اظهارنظرهای مسئولان سازمان سوادآموزی بیش از ۳ میلیون نفر در مقاطع سنی ۱۰ تا ۴۹سال بیسواد مطلق هستند، کارشناسان اجتماعی میگویند؛ افزایش تعداد کودکان منحنی بیسوادی و کمسوادی را در کشور در آیندهای نهچندان دور افزایش خواهد داد، این همه درحالی است که آمارها درباره کودکانی که هیچگاه به مدرسه نرفتهاند ضدونقیض است.
کار کردن کودکان زیر ۱۵سال براساس قانون ممنوع است و توافقنامههای بینالمللی سختگیریهای زیادی را در این زمینه متوجه دولتها میکند. همین سختگیریها موجب شده در بسیاری از کشورها ازجمله ایران، اطلاعات دقیقی از اینکه چه تعداد از کودکان و در چه سنینی درگیر بازار کار میشوند، سرپوشیده و ناگفته بماند.
واقعیت اما در زندگی روزمره، در کوچه و خیابان، در کارگاههای زیرزمینی بازارها، در کورهپزخانه و خلاصه هر جایی که کودکان را به کار میگیرند و همچنین در آمارهایی که در ارتباط با مسائل اجتماعی منتشر میشود، خودش را نشان میدهد. پیش از این علی باقرزاده، معاون وزیر آموزش و پرورش و رئیس سازمان نهضت سوادآموزی کشور اعلام کرد براساس سرشماری مرکز آمار ایران که در سال ۹۰ انجام شده، ۹میلیون و ۷۱۹هزار نفر در گروه سنی ۶ سال به بالا در کشور «بیسواد مطلق» شناخته شده است.
به گفته او ۳میلیون و ۴۵۶ هزار نفر از این تعداد در گروه سنی بین ۱۰ الی ۴۹سال قرار داشته و بیسواد مطلق محسوب میشوند و این امر نشان میدهد بخش قابلتوجهی از افرادی که براساس آمارهای رسمی بیسواد مطلق اعلام شدهاند، الزاما در شمار میانسالان و سالخوردگان قرار ندارند و بخش قابلتوجهی از آنها را کودکان و جوانان تشکیل میدهند. اگرچه باقرزاده، گفته است که امسال بودجه بیشتری برای کم کردن آمار بیسوادی به آموزش و پرورش اختصاص یافته، اما فراتر از این آمارهای رسمی، واقعیت بیسوادی در ایران و آمارهایی که بالا و بالاتر میروند، جای دیگری رقم میخورد، جایی که آموزش و پرورش هیچ ورودی در آن حوزه ندارد؛ کودکانکار که در مدارس آموزش و پرورش جایی ندارند.
به گفته کارشناسان اجتماعی و فعالان حوزه کودکان، همین آمارهای رسمی نشاندهنده آن است که به کار گرفتن کودکان در سنینی که آنها باید به مدرسه بروند، حالا در برآیند کلی وضع اجتماعی ایران نمود پیدا کرده است. فریبا ذاکر، جامعهشناس معتقد است؛ آنچه درباره بیسوادی و همچنین بیسوادیمطلق اعلام شده و میشود، منطبق بر آمارهای رسمی است اما به گفته آمار واقعی بیسوادان در ایران بیش از اینهاست.
او میگوید: «اینها آمارهایی است که مرکز آمار ایران براساس سرشماریهای رسمی اعلام میکند اما تعداد قابلتوجهی از افراد بازمانده از تحصیل و بیسواد در ایران هستند که به دلایل مختلف ازجمله نداشتن شناسنامه و اوراق هویتی، شرایط واقعی تحصیل و سواد آنها مبهم است. بخش مهمی از آنها کودکانکار هستند که از سنین پایین به دلیل مشکلات اقتصادی، سوءاستفادهها و دلایل دیگر وارد بازار کار میشوند، بخشی از آنها تابعیت دوگانه دارند، تعدادی از آنها فرزندان ازدواجهای ثبت نشده هستند که پدران و مادرانشان برایشان شناسنامه نگرفتهاند و در نتیجه در هیچجا هویتی از آنها ثبت نشده و به همین دلیل در آمار بیسوادان منظور نمیشوند و تعدادشان هم کم نیست. آنها در همین جامعه زندگی میکنند و در آینده جزو بیسوادان خواهند بود.»
به گفته این جامعهشناس، مساله اصلی و نگرانکننده درباره بیسوادی کودکانکار بازمانده از تحصیل این است که آنها از شمول حوزه وظایف و اختیارات سازمانها و نهادهای مختلف دولتی که در حوزه آسیبهای اجتماعی فعالیت میکنند، خارجاند. او میگوید: «وزارت آموزش و پرورش با استناد به قوانینش از پذیرش و ثبتنام این کودکان در مدارس امتناع میکند، آنها شناسنامه ندارند و نمیتوانند به مدرسه بروند یا اینکه شناسنامه دارند اما چون ناگزیرند کار کنند در مدارس عادی ثبتنام نمیشوند و به همین دلیل بسیاری از آنها از چرخه آموزشی حذف میشوند. سازمان بهزیستی نیز در این زمینه نهایت کاری که ممکن است انجام دهد، جمعآوری کودکانکار است اما برای آموزش آنها برنامهای ندارد و این بچهها پس از مدت کوتاهی به همان جایی که بودند بازمیگردند، وزارت کار هم اصولا وجود کودکانکار در ایران را نهتنها تایید نمیکند که برنامهای هم برای مواجهه با این پدیده ندارد در نتیجه این موضوع یعنی بهکارگرفتن کودکان به شکل یک واقعیت اجتماعی زیرپوستی به حیاتش ادامه میدهد.»
در دهههای اخیر در نتیجه فقدان سیاستهای دولتی موثر برای حمایت از کودکانی که در معرض آسیبهای ناشی از کار زودهنگام هستند، نهادهای مدنی و سازمانهای غیردولتی درقالب نهادهای داوطلبانه بخشی از بار مسئولیت آموزش کودکانکار را برعهده گرفتهاند اما تعداد و گستره فعالیت آنها به نسبت آمار قابلتوجه و رو به افزایش کودکانکار محدود است و آنها نمیتوانند بار سنگین سوادآموزی به کودکانکار را بر دوش بکشند.
دستاندرکاران ان.جی.اوهایی که درقالب خانههای کودک، آموزش کودکانکار را دنبال میکنند، این روزها از افزایش آمار کودکانکار خبر میدهند. یکی از آنها صدف وکیلی، مدیرعامل انجمن حمایت از کودکان است. انجمنی که حدود ۱۰۰۰ کودک را تحت پوشش خود دارد. چنان که وکیلی میگوید، اگرچه درباره تعداد کودکانکار آمارهای رسمی وجود ندارد اما تعداد مراجعان کودکان و خانوادههایی که برای حضور در کلاسهای آموزشی به این مرکز و مراکز مشابه آن مراجعه میکنند، نشاندهنده افزایش تعداد کودکانی است که امکان حضور در مدارس را به دلایل مختلف ازجمله کار یا نداشتن شناسنامه ندارند.
او میگوید: «ظرفیت ان.جی.اوها برای آموزش این تعداد از کودکان کافی نیست و به همین دلیل بسیاری از آنها حتی اگر بخواهند درس بخوانند هم فرصتش را پیدا نمیکنند.»
مساله دیگر که به گفته فعالان حوزه کودکان نکتهای مهم و قابلتوجه در بحث تحصیل آنهاست، این است که آنها حتی اگر در مقاطع ابتدایی فرصت آموزش در دورههای همین خانههایکودک را هم پیدا کنند به دلیل فراهم نبودن شرایط قانونی و همچنین نبود امکانات و ظرفیتهای کافی چندسال بعد درس را رها میکنند و حتی بسیاری از آنها ولو با استعداد هم نمیتوانند درسشان را ادامه دهند چراکه آنها در مقاطع بالاتر در مدارس دولتی بدون داشتن شناسنامه پذیرش نمیشوند و در بچههایی که افغان یا عراقی هستند یا تابعیت دوگانه دارند، ولو با داشتن اوراقهویتی برای ادامهتحصیل در مدارس ایران باید ماهیانه ۱۵۰هزارتومان شهریه بدهند که پرداخت این هزینه برای آنها که برای کسب همین درآمد ناگزیرند کار کنند، ممکن نیست و در نتیجه تحصیل را رها میکنند.
از سوی دیگر آنطور که فاطمه دانشور، رئیس کمیته اجتماعی شورای شهر تهران میگوید؛ خلاف آنچه در ظاهر به نظر میرسد که بیشتر کودکان کار، افغان یا غیرایرانی هستند، بررسیها نشان میدهد، تعداد قابلتوجهی از این کودکان ایرانی و دارای خانوادهاند.
او در اینباره میگوید: «آمار کودکانکار هر سال رو به افزایش است و بار این کودکان بر دوش ان.جی.اوهایی افتاده که توان محدودی هم دارند. تعداد موسسات خیریه توانمند در کشور بسیار کم است و شمار این موسسات قدرتمند در حوزه آسیب اجتماعی به تعداد انگشتان دست هم نمیرسد. ظرفیت ان.جی.اوها برای ساماندهی این قشر چقدر میتواند تاثیرگذار باشد.»
به گفته او طبق آمار ارایه شده توسط مرکز آمار ایران که درسال ۸۵ ارایه شد یکمیلیون و ۷۰۰هزار کودک به صورت مستقیم در ایران درگیر کار هستند که این آمار در فاصله سال ۸۵ تاکنون افزایش یافته و سازمانهای غیردولتی با همه توانی که دارند درمجموع تنها چندهزار کودک را میتوانند تحتپوشش قرار دهند و اکثریت آنها در شرایطی مبهم و بدون برخورداری از آموزش و سایر حقوقی که کودکان باید داشته باشند بزرگ میشوند. به گفته دانشور، اصلاح پارهای از قوانین آموزشوپرورش و درگیر کردن سازمانها در امر آموزش کودکانکار و آسیبدیده از مهمترین اولویتهایی است که باید در نهادهای قانونگذار و سیاستگذار کشور ازجمله مجلس دنبال شود، در غیر این صورت منحنی آسیبهای اجتماعی ناشی از کودکان بازمانده از تحصیل که در آینده به شمار بیسوادان و کمسوادان کشور اضافه میشوند، صعودی خواهد بود.
شهروند