ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت
گزارشی از جزیره خارگ

روزگار سخت ساکنان چهارراه اقتصاد ایران

شهروندان:
پیرزن از خارگی‌های اصیل است. از همان‌هایی که جد اندرجد از بومیان خارگ بوده‌اند، حتی قبل از آن‌که پای تأسیسات نفتی به جزیره باز شود. از وقتی هواپیما از زمین کنده شده و روی ابرها تاب می‌خورد، داستان‌گویی را آغاز کرده: «دخترجان ما در خاک پدری مان حکم بیگانه‌ها را پیدا کرده‌ایم. ریزه ریزه به جزیره آمدند… نفتی‌ها… زمین هایمان را خریدند و کم کم صاحب کل جزیره شدند.

خارک جزیره دو قسم شده، یک طرف ما و یک طرف هم آنها. باب شده که می‌گویند این طرف فنس و آن طرف فنس… روز به روز شهرک‌های شیک آنها گسترده‌تر می‌شود و سکونتگاه‌های بدون سند ما تنگتر. خیلی‌ها رفتند ولی ما تا به حال که سخت جانی کرده‌ایم و…»

هواپیما که بر فراز خلیج‌فارس می‌رسد انگار حال‌وهوای کابین عوض می‌شود. پنجر‌ه‌های قوطی کبریتی و کیپ هواپیما اجازه ورود حتی یک مولکول از هوای بیرون را نمی‌دهند و هوای تهران تا بازنشدن درها مهلت دارد که داخل کابین دراز و کشیده هواپیما جولان دهد، اما با این وجود وقتی خلیج فارس سُر می‌خورد زیر بال هواپیما، انگار بوی آب ونم را به هر ضرب و زوری که هست هل می‌دهد تا مشام مسافران. چشم‌های مسافران محو تماشای خلیج‌فارس شده، آنها که کنار پنجره‌ نیستند نیم‌تنه‌هایشان را به سوی پنجره کشیده‌اند و خلیج‌فارس مانند آهنربا آنها را به سوی خود جذب کرده و مانند آدم‌هایی که هیپنوتیزم‌کننده ای ماهر آنها را از خود بی‌خود کرده است و کج شده‌اند. حتی کارکنان پایانه‌های نفتی اگر بخواهند هر روز هم می‌توانند به قول خودشان مفت و مجانی با هواپیما تا تهران بیایند و برگردند و هر روز این صحنه را می‌بینند هم کج شده‌اند و آبی لاجوردی خلیج همیشگی فارس به چشم‌هایشان چنگ زده.

آب آنقدر شفاف است که دسته‌های بزرگ مرجان‌ها در آب سوسو می‌زنند و دست تکان می‌دهند، درست مانند بچه‌های بازیگوشی که با دیدن هواپیما بالاو پایین می‌پرند و ذوق‌زده می‌شوند. پیرزن کنار‌دستی یک‌جورهایی نسبت به من که تا به حال فقط اسمی از جزیره شنیده‌ام، احساس یک راه‌بلد وظیفه‌شناس را پیدا کرده، با آب وتاب و لهجه بوشهری از مرجان‌ها صحبت می‌کند: «قدیم‌ترها باید می‌دیدی که این حوالی چقدر مرجان داشت، این‌که حالا چیزی نیست، نصف نصف آن موقع‌ها هم نیست.

همه‌شان از بین رفتند» ناگهان چند ضربه محکم و هیجان‌زده روی پایم می‌کوبد و دسته بزرگی از مرجان‌ها که از دیدنشان به وجد آمده را با انگشت اشاره نشانم می‌دهد: «اینجا جزیره مرجان‌هاست، یعنی بود. حالا دیگر نیست.» این را می‌گوید و بعد سکوت می‌کند و سکوتش تا خود جزیره کش می‌آید.

هواپیما پله‌پله پایین می‌رود و معلوم می‌شود که مقصد نزدیک است. جزیره در میان امواج که با پایین رفتن هواپیما خروشان شده‌اند، از لابه‌لای پنجره‌های نقلی ناگهان سرک می‌کشد و ظاهر می‌شود. مانند قصیده‌ای بلند و کشیده که ناگهانی و فی‌البداهه سراییده شده است. جزیره با هر فرازوفرود هواپیما از لابه‌لای پنجره‌ها قایم‌باشک‌بازی می‌کند تا این‌که بالاخره خاکش هواپیما و مسافران را یکجا در آغوش می‌کشد و سرانجام حکایت خارگ آغاز می‌شود.

هوای نمور و شرجی جزیره با بازشدن درهای هواپیما سراسیمه یورش می‌آورد و تمام فضای ریه را فاتحانه از آن خود می‌کند. از پله‌های هواپیما تا سالن فرودگاه جزیره راهی نیست. سالن کوچکی که چند تاکسی از نوع پراید، جلوی آن ایستاده‌اند تا مسافران را که اغلب آنها از کارکنان شرکت نفت هستند و تک وتوک در بین شان بومیان جزیره هم دیده می‌شوند، بُر بزنند.

تاکسی به حرکت درمی‌آید، روی خاک جزیره ای مرجانی که ۱۴ هزار سال پیش از زیر آب سربرآورده و بر بستری از طلای سیاه غلتیده و قلم مویی آغشته به رنگ نیلی دور تا دورش رنگ پاشیده است. جزیره‌ای که در هر گوشه اش رد انگشتان تاریخ چشم را می‌نوازد. قدم برداشتن روی خاک این جزیره حس و حال عجیبی دارد. حسی شبیه پا گذاشتن در قلمرویی اسرارآمیز. قلمروی آهوان و درختان لیل که با آن تنه‌های قطور و پرپیچ وتابشان بیشتر به درختان سخنگوی قصه‌ها شبیه هستند.

اینجا سرزمینی هجرت کرده است در میان آب‌ها که هنوز در گوشش صدای پای انسان‌هایی می‌پیچد که ۳هزار سال پیش از میلاد مسیح در آن قدم گذاشتند. سکوت دور از هیاهوی جزیره گاهی با آوای پرندگان می‌شکند و گاهی هم با تصور صدای تیشه انسان‌هایی که سال‌های خیلی دور به دل صخره‌ها زدند و با کندن آنها، گوردخمه‌هایی را ساختند که مردگان را در آنجا بگذارند. در کنار گوردخمه‌ها تابلویی نصب شده که روی آن نوشته‌اند «گوردخمه‌های معبد پالمیریان- متعلق به دوران پارت‌ها.»

 اینجا جمع اضداد جمع است

۲۸ کیلومتر بیشترمساحت جزیره نیست. مختصاتی کوچک با ۲۰ هزار نفر جمعیت که مجموعه ضدونقیض‌ها را یکجا درخود جمع کرده است. تاکسی حرکت می‌کند تا جزیره‌نوردی آغاز شود. دکل‌های عظیم نفت و گاز در مقابل درختان اعجاب‌انگیز لیل قد علم کرده‌اند و سایه‌شان را بر سر آنها انداخته‌اند. آهوانی که سال به سال تعدادشان کمتر می‌شود، آزادانه در جنگلی از لوله‌های تأسیساتی روییده از زمین، می‌دوند. ۳ شعله همیشه سوزان گاز، روی دکل‌های بلند، ۳۰ سال است که یکسره می‌سوزند و از آن بالا مردان و زنانی را نظاره می‌کنند که چند هفته یکبار در حسرت لوله‌کشی گاز، کپسول‌های سنگین را به دوش می‌کشند. کشتی‌های غول‌پیکر نفتی در اسکله‌های پر زرق‌وبرق پهلو گرفته‌اند و یک جورهایی برای کشتی و شناور ساده و محقری که خارگی‌ها را تا بندر گناوه و بندر بوشهرمی‌برند، شکلک درمی‌آورند.

تاکسی در جزیره چرخی می‌زند و از کنار شهرک‌های زیبایی که ساکنان آن را حدود ده‌هزار نفر از کارکنان شرکت‌های نفتی جزیره تشکیل می‌دهند می‌گذرد و می‌رود به سمت پایگاه هدیش که متعلق به نیروهای دریایی بوده و حالا هم به بومی‌های جزیره اجاره داده شده است. گویا این شهرک‌ها تا چند سال پیش آباد بوده و ساختمان‌ها بر و رویی داشتند اما هم‌اکنون جز آپارتمان‌های مخروبه‌ای که هر لحظه امکان فروریختن سقف‌هایشان می‌رود، چیزی نمانده. تاکسی می‌رود به جایی که به آن «شهر» می‌گویند و حدود ۶ هزار بومی در آن زندگی می‌کنند. تا چند سال پیش به این منطقه «ده» می‌گفتند اما حالا اسمش عوض شده است. ماشین که به شهر می‌رسد دیگر از آن فضای‌سبز شهرک‌ها خبری نیست. آسفالت خیابان هم حتی جور دیگری می‌شود. ناخود‌آگاه صدای پیرزن که با لهجه شیرین بوشهری‌اش می‌گفت «جزیره ما دو قسم شده» در گوشم می‌پیچد.

راننده تاکسی جوانی سیه‌چرده است و مانند یک راهنمای گردشگری خوب و البته باسواد، سعی می‌کند هر اطلاعاتی که درباره زادگاهش دارد بی‌کم وکاست در اختیارم بگذارد: «خانم می‌دانید که ۹۳ درصد نفت ایران از همین جزیره صادر می‌شود؟ می‌دانید این جزیره قلب تپنده اقتصاد ایران است؟ می‌دانید که ۷۰درصد ارز کشور از همین جزیره تأمین می‌شود؟ می‌دانید…. سؤال‌های مرد تاکسیران ادامه دارد تا برسیم جلوی ساختمان بخشداری خارگ.

بیکاری جوانان جزیره در جوار بزرگ‌ترین شرکت‌های نفتی

قاسمی بخشدار خارگ است. بیشتر از ۳۰ سال است که با خانواده‌اش در جزیره زندگی می‌کند و آن طور که خودش می‌گوید درد آشناست و مشکلات مردم را خوب می‌داند. آقای بخشدار درباره تبعیض‌هایی که این طرف فنس و آن طرف فنس را از هم جدا کرده معتقد است نباید دو طرف را جدا از هم دانست و رفاه هر دو طرف از واجبات است اما مطالبات مردم بومی آن طور که باید و شاید برآورده نمی‌شود: «مردم این جزیره در کنار صادرات ۹۵درصدی نفت زندگی می‌کنند پس شایسته نیست که نیروهای جوان بیکار بمانند. بزرگ‌ترین هدف و دغدغه ما هم به کار گرفتن آن‌هاست. مسأله رفت وآمد هم از مشکلات دیگر بومیان خارگ است. نبود کشتی و شناور به تعداد کافی مردم را در تنگنا قرار داده و هواپیماهای شرکت‌های نفتی جزیره نیز بیشتر خدمات را به نیروهای خودشان می‌دهند و ۱۵ درصد سهمیه کفاف ۶ هزار نفر بومی را نمی‌دهد.»

اداراتی که هنوز پایشان به جزیره باز نشده است

آن طور که بومیان جزیره می‌گویند یکی از بزرگ‌ترین مشکلاتشان نداشتن سند و تملک زمین‌های جزیره از سوی شرکت‌های نفتی است. این مسأله جزیره‌نشینان را از تمام جهات با مشکلات زیادی دست‌به‌یقه کرده است. در جزیره آثار تاریخی متعددی است که متعلق به دوره‌های مختلف تاریخی هستند، کتیبه‌ای با خط میخی که از دوران هخامنشیان به جا مانده و یکی از مهمترین اسناد خلیج فارس است، گوردخمه‌های معبد پالمیریان، آب انبارها و قنات‌ها، مکان‌های زیارتی مانند میرمحمد حنفیه که آن را پسر حضرت علی(ع) می‌دانند و… در هر سوی جزیره ردی از گذشته‌های دور هست اما با این وجود اداره میراث‌فرهنگی در جزیره حضور ندارد. ‌

علاوه برآن، اداراتی همچون آب‌وفاضلاب، ثبت‌احوال، صنعت‌ومعدن، بنیادشهید، اداره کار، اداره گاز و…در جزیره ساختمان ندارند. این مسأله به عقیده آقای بخشدار روز به روز بیشتر خارگ و مردم آن را به انزوا می‌کشد: «با شرکت گاز مکاتبات زیادی کردیم که برای گازکشی و ارائه خدمات به جزیره بیایند و آنها هم پذیرفتند اما مشکل اسناد و در اختیار ندادن زمین از سوی شرکت نفت مانع ورود این اداره و ادارات دیگر به جزیره شد. این جزیره به عنوان یکی از جبهه‌های جنگ خانواده‌های جانباز و شهید بسیاری دارد اما نبود بنیاد شهید باعث شده تا به آنها خدمتی در خور ارائه نشود.»

 خارگ توجه ویژه رئیس جمهوری را می‌خواهد

مشکل اسناد یکی از دلایل اصلی انزوای بومیان جزیره و دور ماندن آنها از خدمات است که بخشدار، شهردار و امام جمعه خارگ نیز بر آن اذعان دارند و تنها راه‌حل آن را در نگاه و توجه ویژه رئیس‌جمهوری می‌دانند. بخشدار خارگ از طرف تمام جزیره‌نشینان این خواسته را مطرح می‌کند و می‌گوید: «ما از رئیس‌جمهوری توجه خاص به مردمی را می‌خواهیم که ۸ سال در جنگ زیر آتش و حمله دشمن مقاومت کردند. مردم این جزیره صاحب سند املاکی که در دست دارند نیستند و برای گرفتن حتی یک وام جزئی با مشکل مواجهند. ما از رئیس جمهوری انتظار داریم با رسیدگی به مسأله اسناد مردم، به حقوق بومیانی که قبل از ورود صنعت نفت به این جزیره در آن ساکن بودند توجه شود. بسیاری از طرح‌های این جزیره به دلیل همین موضوع اسناد و در اختیار نداشتن زمین، می‌خوابد و اعتبارش می‌رود برای شهر‌های دیگر. چندی پیش طبق نامه‌ای که از بنیاد شهید آمد موظف به ساخت ۱۰ واحد مسکونی رایگان برای خانواده‌های مستمند شدیم اما این زمین‌ها از سوی شرکت نفت به ما اختصاص داده نشد. حتی برای نصب آب‌شیرین‌کن و رفاه حال مردم جزیره که منبع‌آب روی پشت بام‌ها گذاشته‌اند نیز نتوانستیم اقدام کنیم زیرا زمینی بابت این کار داده نشد. نمی‌توانیم برای مسکن جوانان این جزیره فکری کنیم چون شرکت نفت تاکنون این زمین را به ما اختصاص نداده و این قصه سر دراز دارد.»

کمالی امام جمعه خارگ هم از انتظاراتی می‌گوید که جزیره نشینان از دولت تدبیر و امید دارند: «از دولت تقاضا می‌کنم شخصی را به عنوان نماینده ویژه به خارگ بفرستند تا مشکلات مردم را از نزدیک لمس کند و مورد بررسی قرار دهد، اگرهم امکان فرستادن چنین شخصی وجود ندارد، تقاضای ما این است حداقل همان‌طور که قانون اساسی در هر جای دیگرکشور جاری وساری است در این جزیره هم به همان شکل و مانند نقاط دیگر جاری شود و اداره و مدیریت جزیره به عنوان یک بخش از استان بوشهر زیر نظر استانداری باشد نه تحت نظر یک شرکت نفتی.»

 حکایت کوزه گر و کوزه شکسته

از قدیم گفته‌اند کوزه‌گر از کوزه شکسته آب می‌خورد. امام جمعه خارگ معتقد است این مَثَل در خارگ مصداق عینی پیدا کرده و مردمی که با ایستادگی و پایداری خود در تمام عرصه‌های بحرانی نقش مهمی در چرخش چرخ اقتصاد کشور داشته‌اند با کمترین توجه و بیشترین مشکلات روبه‌رو هستند: «در این جزیره تولید و صادرات نفت و در واقع جهاد اقتصادی در حال انجام است و در این راه مردم هم در کنار جهادگران و نیروهای ارتشی هستند اما مردم جزیره‌ای که اقتصاد کشور را در دست دارند و بازسازی کشور با فروش نفت آن انجام می‌شود، مورد غفلت واقع شده‌اند و ساختار غلط مقصر این ماجراست. جزیره در برزخی بین استان و شرکت نفت مانده است و وقتی برای تأمین خدمات ضروری مردم به شرکت نفت مراجعه می‌کنند می‌گوید باید استانداری انجام دهد و استانداری هم بر اساس ضوابط تعیین شده شرکت نفت را مسئول می‌داند.»

بارگاهی شهردار خارگ هم می‌گوید: «شهرداری باید مجری طرح جامع باشد اما چون مالکیت در دست وزارت کشور نیست ما طرح جامع نداریم و برای این موضوع فکری نشده است. این مسأله حرکت روبه جلوی جزیره را مختل کرده است.»

  جزیره‌ای که هتل ندارد

خارگ یکی از زیباترین جزیره‌های خلیج‌فارس است و ازهر زاویه‌ای که به آن نگاه شود این استعداد را دارد که به یکی از قطب‌های گردشگری جنوب کشور بدل شود اما آیا گردشگران می‌توانند به جزیره وارد شوند؟

ساکنان جزیره ای که یکی از ۱۴ منطقه استراتژیک دنیاست در ۳ گروه جای می‌گیرند. اول کارکنان شرکت‌های نفتی و وابسته به فرآورده‌های نفتی. دوم نیروهای ارتشی که با حضور در جزیره نظم و امنیت را در حساس‌ترین منطقه اقتصادی ایران برقرار کرده‌اند و سوم بومیانی که از سال‌ها پیش در جزیره ساکن بوده‌اند و حضورشان در جزیره حکایت امروز و دیروز نیست.

در غیر اینصورت، فقط کسانی اجازه ورود به جزیره را دارند که از سوی بومیان یا نظامیان یا نفتی ها دعوت شده باشند، بومیانی که یکی از آرزوهایشان این است که جزیره‌شان مانند هر نقطه دیگری از کشور دیده شود و پای گردشگر به آن باز شود تا سفره‌هایشان مانند سفره‌های نفتی سرشاری که زیر خاک جزیره در جریان است رونق بگیرد و از فضای دلمرده و راکدی که بر زندگی‌شان سایه انداخته است رها شوند. اینها را مهدی باغبانی می‌گوید. جوانی صیاد که از بیکاری جوانان جزیره حرف می‌زند و از صیادانی که ۵-۴ ماه از سال را با وجود درآمد کم به صیادی مشغولند و باقی سال بیکار هستند.

این جزیره ۱۴هزار ساله حرف‌های زیادی برای گردشگران دارد تا هم به نجوای جزیره گوش بسپارند و هم خواه ناخواه تأثیر مثبت خود را بر اقتصاد بومیان جزیره بگذارند و آن را از رکود خارج کنند. اما علاوه بر ممنوعیت ورود و خروج آزاد گردشگران به جزیره، زیرساخت‌های ابتدایی که برای حضور مهمانان ضرورت دارد نیز در جزیره وجود ندارد.

بخشدار خارگ هم حضور گردشگران و بخش خصوصی در این جزیره را با تأمین امنیت از سوی نیروهای نظامی مستقر در جزیره، لازم می‌داند و آن را به عنوان تنها راه برون‌رفت از بحرانی که بر زندگی جزیره‌نشینان سایه انداخته می‌داند: «زمانی جزیره را می‌توان از حالت بحران خارج کرد که دیده شود. برای این کار هم باید زیرساخت‌های گردشگری و حضور بخش خصوصی به عنوان بازوی دولت فراهم باشد اما در این جزیره پارکینگ عمومی نداریم حتی یک هتل نداریم و هیچ سرمایه‌گذاری به جزیره نمی‌آید چون باز هم مشکل اسناد و زمین مطرح است. خارگ بهترین جزیره از لحاظ شفافیت دریاست و در آب زلالی که مانند اشک چشم است ماهیان ریز حتی تا عمق ۱۰ متری دیده می‌شوند. پس باید بتوانیم ضمن تأمین امنیت جزیره، گردشگران را بپذیریم تا بازار از حالت رکود خارج شود.»

چاره‌اندیشی دولت هشتم برای خارگ

در زمان دولت خاتمی بخش مستقلی به نام مدیریت عملیات عمومی با هدف خدمت‌رسانی به مردم خارگ راه‌اندازی شد و با در دست گرفتن طرح‌های اساسی، خدمات زیادی به مردم جزیره ارائه داد، اما این مدیریت در زمان دولت نهم و در سال۸۶ با شرکت پایانه‌های نفتی ادغام شد و از آن زمان به گفته آقای بخشدار استقلال خود را از دست داد و دیگر نتوانست رسالت اصلی خود را به انجام برساند: «وقتی به یک شرکت صادرات نفتی وظیفه‌ای محول شده که خارج از تخصص و وظایف اوست، هم به مسأله صادرات لطمه می‌خورد وهم خدمت‌رسانی به جزیره‌نشینان. یکی از بزرگترین خواسته‌های ما هم در حال‌حاضر استقلال این مدیریت است. مدیرعامل شرکت پایانه‌های نفتی نیز خواستار برداشته شدن این وظیفه از روی دوش شرکت است و این مسأله بارها در جلسات و نامه‌نگاری‌ها مطرح شده است.»

 افسردگی، مشکلات ریوی و پوستی جزیره‌نشینان

زندگی در جزیره‌ای مهجور در میان آب‌ها به خودی خود افسردگی می‌آورد، حالا در نظر بگیرید که این جزیره چندان مهمان به خود نمی‌بیند تا از این سکون خارج شود و علاوه بر آن مردم بومی از داشتن کوچکترین امکانات، یک زمین ورزشی، یک پارک کوچک و حتی یک کافی‌شاپ و سفره‌خانه برای گپ زدن محروم هستند.

چند زمین ورزشی و امکانات رفاهی در جزیره هست ولی برای ساکنان شهرک‌های شرکت نفت است نه برای بومیان جزیره. همان بومیانی که در ۸ سال جنگ زیر آتش دشمن لقب پدافند غیر عامل را به دوش کشیدند تا چرخ‌های اقتصاد کشور از حرکت بازنماند. شهردار خارگ این مسائل را مطرح می‌کند و ادامه می‌دهد: «کل مردم خارگ افسردگی پنهان دارند و به مشکلات ریوی دچار شده‌اند. مردم خارگ دچار ریزش مو و مشکلات پوستی هستند و مرکز پژوهش وزارت نفت با تحقیقاتی که در خارگ انجام داد به این نتایج دست یافت.

حفاری‌ها باعث شده آلودگی‌ها به آب زیرزمینی وارد شود و مردم را بیمار کند.» آقای بخشدارهم به افسردگی مردم خارگ اشاره می‌کند و نداشتن تفریح را یکی از عوامل این افسردگی می‌داند: «مردم خارگ در یک هشتاد و چهارم جزیره ساکن هستند و با مشقت‌های زیاد و مشکل آب و… رو به رو هستند. در سال ۸۶ مصوبات زیادی برای خارگ تصویب شد و با توجه به این‌که شرکت پایانه‌های نفتی از سال ۸۶ موظف به خدمات‌رسانی و اختصاص اعتبار برای ایجاد فضاهای آموزشی و فرهنگی و ورزشی شد اما تخصیص نیافتن اعتبار تعیین شده در همان سال باعث شد که این کارها برای مردم انجام نشود. اما درصدد هستیم به هر ترتیبی که هست دو پارک بسازیم واین پارک‌ها در مرکز ساحلی ایجاد خواهد شد.

همچنین اگر دولت تدبیری بیندیشد که برق ما از طریق کابل زیر دریایی از گناوه به خارگ تأمین شود کمک بزرگی است.» اکثر مردم جزیره بیمه تأمین اجتماعی هستند اما درمانگاه تأمین اجتماعی در جزیره وجود ندارد.

  عوارض آلاینده‌ها، به نام خارگ و به کام دیگران

آلایندگی‌های تأسیسات نفتی جزیره به حدی است که علاوه بر تأثیر نامطلوب روی سلامت ساکنان جزیره، محیط زیست را هم با چالش رو به رو کرده و به گفته بارگاهی شهردار خارگ، علاوه بر کاهش روز به روز آهوان جزیره و درختان لیل، صید هم دچار کاهش ۷۰ درصدی شده است. علاوه بر آن خاک خارگ بسیار حاصلخیز بود که دیگر نیست. اما عوارضی که بابت این آلاینده‌ها پرداخت می‌شود آیا صرف همین مردم می‌شود؟ بخشدار خارگ در پاسخ می‌گوید: «بیشترین آلایندگی برای خارگی‌هاست اما عوارض آلاینده‌ها و ارزش افزوده‌ای که از سوی شرکت‌های آلاینده پرداخت می‌شود بر اساس جمعیت و نه براساس معیار آلودگی بین فرمانداری‌ها تقسیم می‌شود و کمترین سهم نصیب مردم خارگ است که البته گاهی هم پرداخت نمی‌شود و ما این گله‌مندی را نیز داریم.»

بخشدار نبود دستگاه سنجش آلودگی که هر شرکت نفتی موظف به نصب آن است را نیز یکی از مشکلات جزیره می‌داند: «شرکت برای فرار از مشخص شدن درصد دقیق آلایندگی از زیر بار خرید این دستگاه طفره می‌رود اما با نصب این دستگاه می‌توان میزان آلاینده‌ها را به‌طور دقیق تری بررسی کرد و خواسته معاون استاندار هم این است که سیستم سنجش آلایندگی نصب شود تا آلودگی‌های دیگر مشخص شود و بر اساس آن پارامترهای بیشتری تعیین شود تا سهم خارگی‌ها افزایش یابد.»

سفر به پایان خودش نزدیک است در مسیر فرودگاه کوچک جزیره و پرواز به سوی تهران. تاکسیران بازهم همان سؤالات را می‌پرسد. می‌دانید…

هواپیما از خاک جزیره دل می‌کند و روی ابرها شناور می‌شود. مرجان‌ها به علامت خداحافظی دست تکان می‌دهند…

 شیرین مهاجری
ایران

برچسب‌ها : ,