ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت

مطالبات زنان؛ از حرف تا عمل

شهروندان – مینو مرتاضی*:
به مناسبت بیست و هفتمین سال درگذشت استاد محمدتقی شریعتی و هفتادمین سالگشت تاسیس «کانون نشر حقایق اسلامی»: هنگامی که استاد شریعتی پس از پایان دیکتاتوری رضاشاه (و اشغال ایران) در ۱۳۲۰، کار تازه و بزرگ خود را آغاز کرد، نه مانند ما 70 سال «راه طی‌شده» را چون پشتوانه خود داشت و نه هنوز چشم‌اندازها برای او و یارانش روشن می‌نمود.

مینو مرتاضی لنگرودیجامعه ایران از یک دوران «نوسازی آمرانه» بیرون آمده بود و با این احساس کاذب «رهایی»، قطب‌بندی شده بود بر سر دو راهی «بازگشت به سنت» (از سوی مردم)، یا روی‌آوردن (روشنفکران و اقشار تحصیلکرده) به ایدئولوژی‌ها، گفتمان‌ها، یا روایت‌های دیگری از تجدد و اردوکشی‌های جدید جهانی.

در عمق جامعه، نیروی تعیین‌کننده‌، هرچند به‌شکل نامحسوس، همچنان سنت‌گرایی دینی بود. استاد شریعتی اما، راه دیگر «دوم» یا دقیق‌تر بگوییم «سوم» خود را با گزینش طرح «پیرایش» (رفرماسیون) ایمان دینی و «نوزایش» (رنسانس) فرهنگ ملی در پیش گرفت. همان طرح ناتمامی که بار نخست، توسط سیدجمال در ایران عصر ناصری آغاز و در بُعد سیاسی، با نهضت‌های تنباکو و مشروطه، شکوفا شد؛ و با ناکامی مشروطه (و بروز واکنش «مشروعه»خواهی) و برآمدن نظم رضاخانی (مُلهم از مُدل آتاتورکی)، وقفه‌ و خللی در تداوم آن طرح و پروژه پیش آمده بود.

برای فهم آن فضای خلأ، ناشی از شکست سیاست فرهنگی نوسازی تحمیلی و از بالا و مشکلات بنیانگذاری مجدد «راه سومی» میان بازگشت به سنت بومی و برون‌رفت‌ ایدئولوژی‌های وارداتی، شرایط را می‌توان با دوران پس از انقلاب مقایسه کرد. از این نظر که در مجموع، به‌رغم چشم‌اندازهای دوران خیزش که دورنمای نوعی روشنگری و نواندیشی دینی، محرک و انگیزه‌بخش نهضت انقلابی محسوب می‌شد، در دوران تثبیت نظام، بازگشت به «سنت»، با قرائت یا خوانشی «اصولگرا» به‌تدریج تفوق یافت؛ و این روند تداوم یافت تا نیمه دهه هفتاد (و بار دیگر، به‌شکل ضعیف‌تر از نیمه دهه ۸۰).

در قیاس این دو بازگشت به سنت در دو برهه تاریخی مورد نظر، تفاوت و فصل ممیزه آشکار، پیدایش و رشد گفتمان اصولگرایی است، پدیده‌ای که نه فقط در ایران، بلکه در جهان اسلام و در کل جهان تازگی داشته و دارد. نکته‌ای که غالبا در مجادلات سیاسی روز و دعواهای فکری محلی و ملی فراموش می‌شود این‌ مهم است که «سنت‌گرایی، اصولگرا و نوگرایی»، هر یک دلیل وجودی و منطقی جدی خود را دارند، که باید آن را شنید و شناخت.

مشکل وقتی شروع می‌شود، که یک گرایش یا انگارش انحصارطلبانه بکوشد سایرین را از سپهر عمومی گفت‌وگو، حذف و محروم سازد. امری که با توجه به پایگاه توده‌ای نیروی سنتی (و نه سنت«انگار» یا اصول«گرا»)، به‌شکل منظم، به ضرر نواندیشان، رخ می‌دهد. از یک جنبه، با توجه به تغییر دوران‌ها و «گشت»های معرفت‌شناختی و گفتمانی، موقعیت فکری جامعه ما در قیاس با زمان «استاد» (مواجهه با گفتمان‌های سنتی مذهبی، چپ توده‌ای، روشنفکری سبک کسروی و تجددگرایی آمرانه)، «پیشرفت» انکارناپذیر بسیاری کرده است. از سوی دیگر، به سبب مستهلک (و دافعه‌ساز) شدن بسیاری از واژه‌ها و مفهوم‌ها، از فرط -‌یا سوء-استفاده به یک معنا، دیگر بار به همان دوران بازگشته‌ایم.

زنان هم با درک تاثیر‌ گذاری‌شان در نتایج انتخابات و تحویل و توزیع قدرت سیاسی پذیرفته‌اند که دفاع از مطالبات زنان اگر از زبان سیاسیون خارج شود تابوشکن و بن‌بست‌شکن خواهد بود و هر کلام و شعار یک روزنه به سوی فضای بهتر می‌گشاید. توجه همزمان به اصل دموکراسی‌خواهی از طریق تشکیل ائتلاف‌ها و هم‌اندیشی‌ها میان طیف‌ها و نیروهای گوناگون زنان اعم از زنان صاحب‌منصب و کنشگران مستقل نیز سبب تعمیق باور دموکراسی‌خواهی و عدالت‌طلبی بین توده زنان شده است. اما تا زمانی‌که زنان قادر نباشند در فضای ایمن سیاسی از مطالباتشان با مردم و مسوولان سخن بگویند فرصت نقد رفتار و شناخت ظرفیت‌های خود و طرف مقابل را از دست می‌دهند و فعالیت مدنی‌شان بیشتر واکنش و عکس‌العمل نسبت به رفتاری می‌شود که با آنها صورت می‌گیرد.

اهم مطالبات زنان که طی این سال‌ها از دل هم‌اندیشی‌ها و همگرایی‌های زنان استخراج شده و از فرط تکرار، نوبر و نوظهور هم به نظر نمی‌رسند اینها هستند:

-حقوق شهروندی و مدنی و تامین آزادی‌های اساسی

- تامین‌اجتماعی، بهداشتی، آموزشی و شغلی و فارغ از سهمیه‌بندی‌های تبعیض‌آمیز جنسیتی

- رفع خشونت علیه زنان در خانواده و جامعه

بر اساس گفتار و قول‌هایی که در موسم انتخابات در این سال‌ها شنیده‌ایم تعداد دولتمردانی که این مطالبات زنان را باور دارند به‌مراتب بیش از آنانی است که عنایتی به مطالبات مدنی زنان ندارند.

* کارشناس ارشد مطالعات زنان

شرق

برچسب‌ها : ,