ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت
گفت و گو با دكتر كريم مجتهدي، استاد فلسفه دانشگاه تهران

فرهنگ بدون فلسفه یعنی کلام بدون بصیرت

شهروندان:
در ایران صدساله اخیر بیشتر به‌طور لفظی از علم تجلیل شده است و آن را درست دانسته‎اند، بدون اینکه در ماهیت آن دقیقا فکر کنند اما دکتر کریم مجتهدی معتقد است که تا وقتی که درباب علم و فرهنگ به درستی دقت نکنیم و عمق آن را درنیابیم هیچ‌وقت از فاجعه‌یی که گریبان ما را خواهد گرفت رها نخواهیم شد.

کریم مجتهدیبه عقیده این استاد دانشگاه تهران به سهولت نمی‌توان فلسفه‎های جدید غربی را با فلسفه‎ روحی و عمیق ایرانی مقایسه کرد؛ کار آسانی نیست و اساسا غلط است و نباید به این شکل و با ساده‎لوحی وارد این بحث شد. به‎خاطر اینکه در فلسفه‎های جدید غرب که از قرن ۱۵، ۱۶ و به‎خصوص۱۷میلادی آغاز می‎شود یعنی از فرانسیس بیکن تا رنه دکارت، بیشتر معطوف به علوم جدید و صنایع هستند.

در واقع فلاسفه این عصر مقدمه‎چینی می‎کنند تا علوم جدید را پر و بال بدهند اما از سوی دیگر با توجه به فضای فکری که در ایران حاکم است ایشان معتقدند که نباید اخلاق را به قربانگاه سیاست کشاند. وقتی که وضعیت اخلاقی در جامعه‌یی فروپاشید طبقه‌های مختلف جامعه نیز در وضعیت نابسامانی قرار می‌گیرند.

  •  یکی از مصایب وضعیت فعلی ما در جامعه علمی این است که بسیار گرفتار سطوح شده‌ایم و چندان به لایه‌های فکری که می‌تواند برای ما بسترهای نوین معرفتی ایجاد کند توجه نداریم. نظر شما در این مورد چیست؟

می پذیرم. باید بگویم فاجعه فلسفی ما این نیست که تفکر نداریم بلکه فاجعه اصلی در کشورهای مثل ما این است که تفکر ما عمق کافی را ندارد. فلسفه ارتباط بسیار نزدیکی با فرهنگ دارد. فرهنگ بدون فلسفه مثل کلام بدون بصیرت است یعنی اگر هر جامعه‌یی در فرهنگ خودش فلسفه نداشته باشد اصلا معنای زندگی خود را گم می‌کند و بر زندگی خودش اشراف ندارد. برای همین فرهنگ بدون فلسفه مثل کلام بدون بصیرت است.

  •  یعنی ما با توجه فضایل اخلاقی می‌توانیم شهامت علمی بیابیم؟

من به این نکته اشاره می‌کنم. سقراط در قرن پنجم قبل از میلاد به معنایی که در اخلاق است اشاره می‌کند که در بین فضایل اخلاقی انسان مثل صداقت، ایمان، شجاعت، شهامت و امانت و تمام فضایلی که به لحاظ اخلاقی برای انسان می‌شناسیم اگر بصیرت و آگاهی نباشد و این فضایل با هم مربوط نشوند و جامعیت نیابند در واقع هیچ‌کدام از این فضایلی که شمردیم نمی‌توانند اصالت داشته باشند. برای مثال نمی‌شود گفت فلان کس صادق است ولی دستش کج است یا فلان کس با شهامت است ولی رشوه می‌گیرد. برای اینکه فضایلی که نام بردیم یکدست بشوند و بتوانند با هم فضیلت حساب شوند یک بصیرت و آگاهی کلی لازم است که سقراط اسم این را بصیرت می‌گذارد که موجب اتحاد فضیلت‌ها می‌شود. کسی که صادق است دیگر دستش کج نمی‌شود یا فرد با شهامت دیگر رشوه نمی‌گیرد. این بصیرت تعیین‌کننده فضایل کثیر است. وقتی بصیرت باشد این فضایل با هم متحد می‌شوند. از طرف دیگر بدون فلسفه جامعیت از علوم رخ برمی‌بندد. ما با علوم مختلف مثلا فیزیک، شیمی، مکانیک و رشته‌های علوم انسانی و ریاضی روبه‌رو هستیم. علوم به یک معنا کثیر و متعدد هستند.

  •  شما در اینجا جایگاه ویژه‌یی برای فلسفه قایل می‌شوید؟

اگر فلسفه نباشد هیچ نوع جامعیتی بین آنها برقرار نمی‌شود و این آگاهی کلی و یک نوع علم کلی است که این دانش‌های پراکنده و جزیی را متحد می‌کند. یک نوع آگاهی و خود‌آگاهی و آگاهی عمیقی ایجاد می‌شود. برای مثال در ایران می‌توانیم ابن‌سینا را مثال بزنیم یا در اروپا دکارت را. هم ابن سینا هم دکارت سعی کردند دانش مختلف بشری را متحد کنند؛ ابن‌سینا مثل افلاطون و مثل خیلی از فلاسفه بزرگ متوسل به گفت‌وگو می‌شود. فلسفه نوعی گفت‌وگو است. با گفت‌وگو بین متفکران شرق، مسلمان و ایرانی و متفکران غرب و مسیحی و متفکران مختلف می‌شود یک نوع هماهنگی و هم صحبتی ایجاد کرد.

  •  گفت‌وگوی متفکران با ایجاد بستر مناسب فرهنگ فلسفی امکان‌پذیر می‌شود؟

آنچه فلسفه را مهم و ارزش آن را دوچندان می‌کند به‌خصوص در شرایط جامعه امروز ما بیشتر به لحاظ مقابله با سطحی‌نگری انسان‌هاست یعنی از طریق فرهنگ فلسفی و اندیشه فلسفی می‌تواند با سطحی‌نگری مقابله کرد زیرا فاجعه فلسفی ما این نیست که تفکر نداریم هر کسی یکجور تفکر دارد فاجعه اصلی در کشورهای مثل ما این است که تفکر ما عمق کافی را ندارد و فلسفه این عمق کافی و اشراف کافی را به دانش‌های مختلف می‌دهد. از این لحاظ خیلی طبیعی و قابل دفاع و حمایت است که در جهان حداقل یک روزی در سال به فلسفه اختصاص داده شود.

نوعی تامل و تفکر درباره این جنبه‌های فرهنگی انسان برقرار شود که از طریق فلسفه یادآوری این مساله حداقل یک‌بار در سال شاید لازم باشد و از این روز خاص که روز فلسفه نامیده می‌شود با فرهنگ‌های مختلف باید گفت‌وگو کرده و نظر خودمان را بدهیم ضمن اینکه آسیب‌شناسی هم بکنیم. هر کسی که مثلا دو کلمه تفکر انتزاعی دارد عرض و جوهر را به زبان می‌آورد الزاما فیلسوف نیست. فیلسوف در درجه اول باید فکرش عمق داشته باشد. آدمی که عمق ندارد فیلسوف نیست. روز جهانی فلسفه روز جهانی افرادی است که فلسفی‌اند و توجه به عمق مطالب و عمق تفکر دارند. به‌طور کلی روز جهانی فلسفه در همه کشورها و خاصه در ایران باید محدود و متوجه به عمق تفکر بشود و از تفکر سطحی اجتناب ورزید.

  •  بازگردیم به سوال نخستین که بحث اخلاقی و توجه به فضایل اخلاقی را طرح کردم اما از این نکته به بحث بپردازم که چگونه باید اخلاقی زندگی کنیم در حالی که در عالم سیاست اخلاق‌مدار باشیم؟

طبیعی است که اخلاق و سیاست به سهولت نمی‌توانند بر یکدیگر تاثیر بگذارند. تمام کسانی که راجع به این موضوع صحبت کردند در نهایت مثل سقراط یا افلاطون موضع اخلاق را یک موضع وجدانی دانستند و این جواب را به ما می‌دهند که کاری نداشته باشید که از لحاظ سیاسی مورد قبول واقع می‌شوید یا خیر. شما می‌توانید اخلاقی باشید حتی اگر سیاست ضد اخلاق باشد ولی در هر صورت میان این دو یک فاصله وجود دارد و نمی‌شود به سهولت این فاصله را از بین برد.

  •  یعنی بین اخلاق و سیاست یک فاصله‌یی وجود دارد که اخلاق و سیاست نمی‌توانند با هم منطبق شوند؟

بله، بین این دو همیشه یک فاصله‌یی خواهد بود. علتش هم روشن است؛ سیاست در یک موقعیت خاصی با مولفه‌های خاصی بروز می‌کند. سیاستمدار ابتدا به ساکن نظریه و موضع سیاسی‌اش را عنوان نمی‌کند. در مقابل یک واقعیت روزمره کارش را انجام می‌دهد. آن واقعیت روزمره را خودش انتخاب نمی‌کند، جریانات اجتماعی موجود، او را در برابر عملی خاص قرار می‌دهد. سیاستمدار در برابر آنها سعی می‌کند یک راه‌حل معقول و متعادلی را اتخاذ کند. این طور نیست که سیاستمدار به تنهایی ارزش‌ساز باشد بلکه آن ارزش‌ها تابع وقایع است، تابع یک موقعیت‌هایی است، تابع اقتصاد است، تابع اختلافات اجتماعی است حتی می‌توانیم بگوییم تابع نزاع طبقاتی است.

  •  این ارزش‌های نسبی در سیاست چگونه می‌تواند با ارزش‌های مطلق در اخلاق نسبت برقرار کند؟

این موضع مقداری آرمانی و مقداری هم تدبیر می‌شود. سیاست نوعی تدبیر است، یک نوع موضع اخلاقی نیست یعنی در مقابل مسائل موجود و مسائلی که من ایجاد نکرده‌ام چه کاری کنم که بهترین باشد نه اینکه از ابتدا به ساکن یک ارزش مطلقی را بتوانم اجرا کنم.

  •  آیا این «بهترین» نظر به منفعت دارد؟

بهترین از لحاظ کاربرد روز اتخاذ می‌شود. در ابتدا داده‌های موقعیت را در نظر می‌گیرید و از سوی دیگر موقعیت را شما انتخاب می‌کنید. موقعیت موجود است. این موقعیت، وضعیت اقتصادی است، وضعیت اشتغال است، وضعیت اختلاف طبقات است، وضعیت درآمدهاست، وضعیت عدم اشتغال جوانان است، در قبال اینها یک تدبیر اندیشیده می‌شود. در سیاست است که تدبیر وجود دارد.

  •  در چه موقعیتی اخلاق، قربانی سیاست می‌شود؟ ما می‌بینیم اخلاق هم در جامعه ضعیف می‌شود.

در اخلاق ارزش‌ها می‌تواند مطلق و شخصی باشد. در سیاست این ارزش‌ها مطلق نیست، کاربردی است. باید بتوان در روزمره از آن استفاده کرد و شخصی نیست بلکه جمعی است. یک سیاستمدار اخلاقی نفع جمع یا اکثریت را در نظر می‌گیرد، نه نفع فرد را در صورتی که در اخلاق می‌توانیم حق فرد را در نظر بگیریم. نمی‌گویم تقابل ولی هر کاری کنید میان سیاست و اخلاق یک فاصله‌یی باقی می‌ماند.

  •  یک راه برون رفت برای اینکه اخلاق قربانی سیاست نشود و اخلاق در جامعه نهادینه شود و هر قدر سیاست بخواهد منافع خود در مسائل روزمره را در نظر بگیرد و کاربردها و تدبیرها را اتخاذ کند ولی اخلاق ضعیف نشود و اخلاق را نحیف نبینیم، چیست؟

در سیاست مساله‌یی که مهم است، قدرت است. خیلی ساده بگویم مساله اخلاق، الزاما مساله قدرت نیست. مساله سیاست، مساله قدرت است. در این قدرت حقیقت تابع سیاست می‌شود، ارزش‌ها تابع سیاست می‌شوند، چون اصل بر قدرت است و شما نمی‌توانید کار سیاسی بدون قدرت انجام دهید. در نتیجه حقایق اخلاقی یا غیر اخلاقی راجع به فضایل و… هر کاری کنید باید تابع حفظ آن قدرت و تدبیر باشید. اخلاق از لحاظی یک امر فردی است. خود شخص و وجدان فرد مطرح است، نه نظر کل جمع. همیشه یک گسستی بین این دو بوده است. حالا حق این است که از طریق تعلیم و تربیت، آگاهی دادن، نوشته‌ها، اشاعه فرهنگ سالم سعی کنیم به نحوی موقعیتی را فراهم کنیم که اصول اخلاقی در یک مقیاس وسیع‌تری قابل حفظ باشد، با وجود اینکه هیچ‌وقت با سیاست روز منطبق نخواهد بود.

منوچهر دین‌پرست

اعتماد

برچسب‌ها : , , ,