گروه فشار اولیه
شهروندان – عبدالله ناصری*:
در مورد اینکه گروههای فشار چه کسانی هستند و چه هدفهایی دارند زیاد نوشتهاند. گروهی با اهداف سیاسی ویژه که میخواهند روندهای قانونی یا مورد اجماع مردم را تحت تاثیر قرار دهند، یا سازمانی داوطلبانه خارج از ساختار سیاست و قدرت رسمی که میخواهند بر همهچیز، همهچیزی که اراده کنند، تاثیر بگذارند.
هر تعریفی را بپذیریم اینها هرچند که خود مختلکننده نظم عمومی در جامعه مدنی هستند و بر هم زننده فراگیر دموکراسی، اما به هر شکلی باید آن را یک نهاد و یک واقعیت اجتماعی در هر جامعه دانست. برای شناخت گروه فشار لازم است به لحظه انعقاد سیاسی نطفه آنها توجه کرد. اینها در یک گذر تاریخی و در یک روند تاریخی شکل میگیرند. زمانی نطفه این گروه بسته میشودکه میدان رشد و تلاش پیدا میکنند و بسته به میزان استقبال و اقبال بخشهایی از حکومت یا گروههای ذینفوذ مدنی یا حکومتی مجال بروز و حیات پیدا میکند.
آنچه نباید در آن تردید کرد اینکه گروه فشار باید با یک کانون قدرت سیاسی – مذهبی یا بخشهایی از یک کانون قدرت در ارتباط باشد. در تاریخ معاصر سرزمین خودمان، مواردی از این گروهها را دیده و درباره آن شنیدهایم. من بر این باورم که بر اساس همین تجربه، همواره دستگاه قدرت از گروههای فشار برای رودررویی با نهاد مدنی بهره میگیرد. گروههای فشار تا حدودی خودجوش به نظر میآیند، اما در روند تلاش و کوشش سیاسی خود در اختیار دیگران هستند.
یعنی یک قدرت سیاسی یا یک فرد متقاضی قدرت سیاس ی از آنها برای پیشبرد اهداف سیاسی خود بهره میگیرد. یک تجربه تاریخی در تاریخ اسلام که قدمت هزار ساله دارد بیانگر همین نکته مهم است. فرقه اسماعیلیه شیعی در نیمه قرن دوم هجری از درون جامعه جوشید. حدود یک قرن و نیم زندگی مخفی داشت و با تشکیل نخستین دولت رسمی به نام فاطمیان سیاست اعتقادی و حکومتی خود را پیش برد و به مرور که قدرتمند شد، انشعاب درونی خود را رقم زد.
از دل این جریان مشروع سیاسی – دینی انشعابی رخ داد به نام نزاریان شام که مصداق یک گروه بزرگ فشار بودند و برای تحقق اهداف خود دست به هر کاری میزنند حتی آدمکشی. البته این نزاریان شاه با کل نزاریان که در ایران به قدرت حسن صباح پدید آمدند و با سلاجقه در نبرد شدند، بلکه انشعابی از آنها در شام و در شرق مدیترانه. آنها با اینکه به ظاهر مسلمان بودند اما برای هدف سیاسی خود گاهی با دشمن اصلی مسلمانان یعنی صلیبیها نیز هماهنگ میشدند.
گروه فشار نزاری شام همچنین در اختیار قدرتمندان حاکم در شام قرار میگرفت. برای نمونه رضوان امیر سلجوقی شام برای از میان برداشتن جناح الدوله حسین، حاکم حمص و رقیب خود از آنها بهره گرفت و این گروه فشار هم در یک روز جمعه او را کشت. نزاریان شام این روند را ادامه دادند. قتل مودود اتابک موصل که دشمن صلیبیها بود به دست آنها، یک همسویی میان نزاریان و صلیبیها ایجاد کرد. آنچه مهم است اینکه نزاریان برای حفظ موقعیت خود و البته اهداف حزبیشان، گاهی عکس این روند را دنبال میکردند.
مناسبات خود را با صلیبیها تقویت میکردند و با صلیبیها معامله میکردند تا از رقیبان و دشمنان مسلمان آنها امتیازی کسب کنند. گاهی هم در مقابل خشونت امیران مسلمان با صلیبیها هم پیمان میشدند. فشار گروه نزاری شام بر طرفین مسلمان و صلیبیها، تا پایان جنگهای صلیبی ادامه داشت. آنچه در این میان بود برای نزاریان شام اهمیت داشت، چیزی نبود جز حفظ و تقویت موقعیت خود. آنها تنها به «پیر» خود یا «شیخ جبل» میاندیشیدند، همو محور همه فهم و درک یک نزاری به شمار میرفت.
در آن سوی صحنه جنگ صلیبی هم گروه فشاری وجود داشت که در پی هدفهای ویژه خود بودند و دست به هرکاری میزدند. اگرچه ما آنها را بیشتر یک فرقه مذهبی – نظامی مینامیم ولی مسلم است رفتار آنها در زمان جنگ صلیبی از آنها گروهی با همان تعریف اولیه یعنی گروه برهمزننده نظم عمومی با اتکا به قدرت سیاسی ساخته است. یکی از بارزترین و فعالترین این گروههای فشار، «شوالیههای معبد» بودند. نخستین گروه نظامی که با شعار «عشق و خدمت به مسیح» به سرزمین مقدس سفر کرد و برای هدفهای به ظاهر دینی خود شمشیر میزد.
اسقف اعظم بیتالمقدس به این گروه فشار سه سوگند رهبانیت آموخت؛ سوگند فقر، سوگند پاکدامنی و سوگند اطاعت. یعنی سه وظیفه اصلی، اطاعت مطلق از پاپ، معیشتی فقرآلود و رعایت پاکدامنی و صلاح در رفتار سه وظیفهیی که با افزایش قدرت شوالیههای معبد، روز به روز کمرنگتر میشد. گروه فشار از اساس پس از مدتی که قدرت گرفت دیگر نه به مخدوم خود گوش میسپرد و نه پایبند شعارهای اصلی اولیه است.
شوالیههای معبد، مسجدالاقصی را به عنوان دخمه و معبد خود انتخاب کردند و یک خطیب کلیسایی را به نام برنارد کلروایی را در اختیار هدف خود گرفتند. آنها شوالیهگری در خدمت خدا را ترویج میکردند. اما دوره دلمشغولی، «مسیح محوری» آنها دیری نپایید. از همان مسیح پرشکوه که شوالیه معبد با جنگ به او خدمت میکند، همان مسیح رنج دیده که شوالیه با مرگ خود از او تقلید میکند و همان مسیح بیدفاع که با دفاع از پیروانش از او دفاع میکردند به زودی جز شماری نماند.
قدرت و ثروت درهم آمیخته این گروه موجب شد که همان کلیسا و همان پاپی که در طلیعه قرن دوازدهم میلادی موجودیت آنها را اعلام کرد در آغاز قرن چهاردهم آنها را منحل و رهبرانشان را بسوزاند. گروه فشار بر این باور است که آنها نفرات برگزیده خدا هستند که در درون یک جامعه تحت پرچم خداوند جمع شدهاند. حتی به مرور این باور را میپذیرند که آنها مدافعان دین هستند و وظیفهیی جز « پالایش وطن» و در نهایت «پالایش جهان» ندارند.
ایده «مدیریت جهانی» از همین نگاه بر میخیزد. تجربه تاریخی نشان داده که کنترل این گروهها کار سادهیی نیست. یا دولت ملی با تمام قدرت باید آن را از بین ببرد هم چنان که دولت ممالیک مصر و شام موفق به حذف نزاریان پرفشار شدند یا آنچنان پرقدرت میشوند که همان نهاد پدیدآورنده خود را تکفیر و حذف کند. همانگونه که کلیسا که خود تاییدکننده و قدرت بخش شوالیههای معبد بود، پس از دو قرن این عامل مزاحم را تکفیر، اموالش را مصادره و رهبرانش را محاکمه کرد.
*رئیس پیشین ایرنا
اعتماد