اساس کار برخی رسانهها دروغگویی است
شهروندان:
از کودکی به همه ما آموختهاند که دو دنیا داریم، دنیایی که در آن زندگی میکنیم و آخرتی که زندگی بعدی همه انسانها در آن رقم خواهد خورد اما برای کودکان امروز باید گفت سه دنیا داریم و در کنار زندگی که در این دنیا داریم یک دنیای دیگری هم وجود دارد که انکار آن غیرممکن است.
دنیای مجازی که با ورود اینترنت به زندگی انسانها شکل گرفت و هم شیوه زندگیها را تحت تاثیر خود قرار داد و هم شیوه حکومتگران و دولتمردان را.
دنیایی که امروزه حتی عدهیی نسبت به آن اعتیاد پیدا کردهاند و بسیاری بر این باورند بدون آن زندگی روزمره انسانها مختل خواهد شد، دنیایی که سرنوشت بسیاری را تغییر داده و دنیای بزرگ دیروز را تبدیل به دهکده جهانی امروز کرده است و این توان را به شهروندان هر نقطهیی از جهان داده که نسبت به گذشتگان خود تاثیر بیشتری بر دنیای اطراف خود بگذارد.
برای بحث پیرامون این دنیای جدید به سراغ دکتر حسن نمکدوست یکی از اساتید برجسته ارتباطات رفتم که روزگاری در دانشگاه علامه کسوت استادی داشت اما از گزند رییس سابق این دانشگاه صدرالدین شریعتی در امان نماند و از دانشگاه اخراج شد. در حال حاضر دکتر نمکدوست، مسوول بخش آموزش در موسسه همشهری است. در گفتوگوی مفصلی که انجام شد بیشتر به نقش مخاطبان در دنیای خبری و رسانهیی امروز پرداخته شده و اینکه مخاطبان امروز تفاوتهای اساسی با گذشتگان خود دارند و به مدد دنیای مجازی تبدیل به عناصری فعال و گاه بیشفعال در این عرصه شدهاند و اثرات مهم و غیرقابل بازگشتی در دنیای رسانه برجای گذاشته و میگذارند.
- چندی پیش حجتالاسلام سیدحسن خمینی در جریان یکی از صحبتهایشان حرفی زدند که تیتر بسیاری از روزنامهها شد اینکه ما دیگر نمیتوانیم به دوران پیش از اینترنت بازگردیم. به نظر شما تاثیر عرصه مجازی بر فضای رسانهیی در این چند سال اخیر چگونه بوده است؟
برای پاسخ به این سوال بد نیست به گذشته نگاه کنیم. حدود ۷۰ سال پیش الگویی وجود داشت که بسیار هم مورد توجه دولتمردان بود. الگویی که البته نادرست و نادقیق از کار درآمد. اینکه یک رسانه بزرگ وجود دارد و انبوهی از افراد بیشکل، که اگر دولتمردان بتوانند پیامی را خوب طراحی کنند و به مدد رسانه بزرگ به گوش انبوه مخاطب بیشکل برسانند، میتوانند طرز تلقی و نگاه مخاطبان را تحت تاثیر قرار دهند.
اگر بخواهم به زبان امروزی بگویم میتوانند معنایی را که از یک پیام مورد نظرشان است عینا در ذهن مخاطب ایجاد کنند. با اینکه نادرستی این الگو بیش از نیم قرن است که اثبات شده، اما هنوز در برخی کشورها از جمله کشور خودمان این نگاه وجود دارد و برخی بر این باورند که اگر حاکمیت رسانههای بزرگ را در اختیار داشته باشد و سعی کنند خبرها و اطلاعات را بنابر روایت مورد علاقه خود از این طریق به گوش مردم برسانند و به خصوص همزمان تلاش کنند مردم از مسائل دیگر باخبر نشوند میتواند ذهن مخاطب را صرفا معطوف مسائلی کنند که خود صلاح میدانند و معنای مورد نظر خود را در میان آنان پدید بیاورند.
به همین دلیل همین مالکیت و مدیریت رسانههای بزرگ همیشه، چه قبل و چه پس از انقلاب، یکی از نخستین هدفهای دولتمردان ما بوده است. خاطرتان هست که پس از پیروزی انقلاب اسلامی خیلی زود آقای قطبزاده به مدیریت رادیو و تلویزیون انتخاب شدند و سپس برای روزنامههای کیهان و اطلاعات مدیریت حکومتی تعیین شد، روزنامه آیندگان توقیف شد و روزنامههایی از جمله جمهوری اسلامی و رسالت تاسیس شدند.
به هر حال همیشه و همیشه حکومت و گروههای درون بر این باور بوده و هستند که تنها ما درست و نادرست را میدانیم و ما هستیم که حق داریم چه چیز را بگوییم یا نگوییم و مردم هم باید آن را بپذیرند و به این ترتیب الگویی که ۵۰ سال پیش در جهان ملغی شده در عمل همواره مهمترین راهبرد رسانهیی کشور ما بوده است. ما به کرات و دفعات شاهد نادرستی و ناکارآمدی این دیدگاه بودهایم اما دولتمردان ما دست از آن برنداشتهاند. یعنی با وجود اینکه گروههای خاص رسانههای بزرگ و اصلی را در اختیار داشتند اما در بزنگاههای مهم نتوانستهاند به مقصود نهاییشان نایل شوند.
- ورود تکنولوژیهای نوین اطلاعرسانی همچون اینترنت به عرصه ارتباطات جمعی چه تاثیری بر این سیاستها داشته است؟
این اتفاقها در قبل از ورود یا همهگیر شدن اینترنت در کشورمان رخ داده است. البته باز همانطور که میدانید در همه جای دنیا هم این قاعده برقرار بوده که گروههایی حتی بعد از تغییرات جدی فکر میکنند در بر همان پاشته کهنه میچرخد و به اصطلاح آش همان آش است و کاسه همان کاسه. برای مثال، زمانی که برای نخستین بار رادیو وارد ایران شد حاکمیت موانع زیادی ایجاد کرد تا مردم کمتر از رادیو بهره بگیرند، حتی داشتن گیرنده رادیویی نیاز به مجوز شهربانی داشت.
متعاقبا همان موقع کسانی میگفتند با آمدن رسانهیی مثل رادیو باید قبول کرد که جهان تغییر کرده، در مقابل، بودند کسانی که چشم بر واقعیت میبستند و از قدرت و ابزار زور استفاده میکردند تا مردم از امکان جدید ارتباطی محروم بمانند و به تصور خودشان مانع تحول شوند اما میدانیم که در نهایت راه به جایی نبردند. شبیه همین اتفاق برای دستگاه فاکس و ویدیو هم افتاد و عدهیی کوشیدند با این تکنولوژیهای جدید مبارزه و مقابله کنند و جلوی انتشار آن را به هر ترتیب بگیرند. این در حالی بود که خیلیها بدون مجوز مخابرات فاکس در خانه یا دفتر کارشان داشتند و فیلمهای ویدیویی سطح پایین هندی و ترکیهیی در خانهها و حتی روستاها دست به دست میشد.
- این محدودیتها نوعی آفت به شمار میآیند. در این شرایط چه گروههایی بیشترین سود را از اعمال این دست سیاستها میبرند؟
در واقع ممنوعیت آن دو وسیله برای قاچاقچیها سودمند شد و کسانی که فیلمهای سطح پایین را تکثیر و توزیع میکردند، زمانی هم که ماهواره وارد جامعهمان شد دوباره همین بساط به راه افتاد. در حالی که بسیاری از صاحبنظران و کارشناسان میگفتند و میگویند وارد عصر ماهواره شدهایم و دیگر نمیتوان به عصر پیش از ماهواره بازگشت و روشن بودن این واقعیت که ماهواره به درون بسیاری از خانهها و خانوادهها در شهرها و روستاها راه یافته، باز هم، طبق قانون داشتن رسیور و دیش ممنوع است، هر چند وقت یک بار، با فرمولها و شکلهای مختلف اقدام به جمعآوری دیشها میشود و پارازیت هم غوغا میکند. ماهواره ممنوع است اما روی تمام پشت بامهای شهر دیشها وجود دارند و کسی هم به فکر این نیست که با ممنوع کردن امری که عموم به آن مشغولند بیشترین آسیب متوجه قانون و برداشت عموم از ضرورت عمل به قانون میشود. در واقع، تلاش و اصرار بیحاصل بر قانونی که نه تنها زمینه اجتماعی برای اجرا ندارد، بلکه عموم به نقض آن قانون میپردازند و چه بسا از این نقض قانون نوعی لذت هم میبرند، بیشترین آسیب را به راهگشا و مفید بودن قانون و پایبندی به آن میزنند.
- میزان تاثیر و اهمیت مخاطب در شکلگیری الگوهای ارتباطی نوین تا چه حدی است؟
به هر حال با ملغی شدن الگوی ارتباطی که در ابتدا عرض کردم، الگوهای ارتباطی و رسانهیی دیگری در جهان مورد توجه قرار گرفت که با وجود تنوعشان نقطه مشترک همهشان، برخلاف الگوی قبلی، این بود که مخاطب عنصری منفعل نیست، بلکه قدرت تشخیص دارد، عاملی به نسبت فعال است و کم و بیش میتواند درست را از نادرست تشخیص دهد. در نتیجه و طبعا پیام و معنای مورد نظر صاحبان و مدیران رسانه به سادگی نمیپذیرد.
در عین حال که اهمیت گونههای دیگر ارتباط از ارتباطات میان فردی، درون گروهی و میان گروهی تا ارتباطات درونفرهنگی و میان فرهنگی به هیچوجه کمتر از ارتباطات جمعی نیست. گذر از این درک که رسانهها و مالکان آنها مقتدر هستند و مخاطبان تابع و رسیدن به اینکه مخاطبان کم و بیش فعال هستند و ارتباطات جمعی تنها یکی از اشکال موثر ارتباطات درون جامعه است و نه همه آن، یکی از بزرگترین تحولها در تاریخ ارتباطات اجتماعی است.
مقصودم سطح اقتدار و درجه فاعل بودن مخاطب نیست، در این باره اختلاف نظر جدی وجود دارد. مرادم این است که پایان یافتن عصر منفعل بودن مخاطب، قطعی و بیچون و چرا تمام شده است. جالب اینکه تمام تاریخ نیم قرن گذشته هم بیانگر این است که چگونه روز به روز بر قدرت انتخاب رسانهیی و ارتباطی مخاطب افزوده شده و مهمتر اینکه مخاطب نقش مهمتری در تولید پیام و برقراری ارتباط پیدا کرده است. در واقع، در جهان ارتباطی جدیدی که وارد آن شدهایم مخاطب توانمندتر میشود و نقش سنتی خود را به عنوان مخاطب صرف، به مخاطب – پیامآفرین تغییر میدهد.
بنیان شکلگیری وب ۲ و پس از آن وب ۳ و ۴ و ۵ هم بر اساس همین مفهوم مخاطب فعالتر و توانمندتر است. آن گونه که واقعا دیگر باید واژه مخاطب را با احتیاط به کار ببریم. تحولات هم بسیار سریع است. کافی است فاصله بر سرزبان افتادن و فراگیر شدن اصطلاحاتی مانند وبلاگ، پادکست، روزنامهنگاری شهروندی، رسانههای اجتماعی و شبکههای اجتماعی را که مصداقهای آشنای وب ۲ هستند را در نظر بگیرید. همه این اصطلاحها را در کمتر از ۱۰ سال شنیدهایم و مهمتر، نهتنها شنیدهایم، که خودمان و دوستان و آشنایانمان از نقشآفرینهای همین فضاها بودهایم.
- این تحولات نشاندهنده تغییرات مهمی در حوزه ارتباطات اجتماعی است. به نظر شما عمده این تغییرات کدامند؟
همگی این تحولات حکایت از گسترده شدن فضا برای حضور هرچه فعالتر مخاطب دارند و صدالبته از گذر تاریخی از مفهوم مخاطب صرف به مخاطب فعال تولیدکننده پیام. ۲۰ سال پیش مخاطب تنها راه تاثیرگذاری که بر رسانههای بزرگ و جریان اصلی داشت، این بود که گوشی تلفن را بردارد و به روزنامهیی مثل سلام زنگ بزند و بخواهد تا پیامش را چاپ کنند یا به روابط عمومی صدا و سیما زنگ بزند و انتقاد و پیشنهاد خود را منعکس کند.
رسانهها هم هر طور که میخواستند با آن پیامها رفتار میکردند. یعنی اگر دلشان میخواست آن را منتشر میکردند یا به آن ترتیب اثر میدادند یا نه، اما خوشبختانه امروز دیگر مخاطب تنها به این کار بسنده نمیکند و از طریق رسانه خودش و به شکلی که میخواهد انتقاد، برداشت، خواست و پیشنهاد خود را منتشر میکند. چه بسا نقطه نظرش فراگیر هم شود. از این فراتر مخاطب میتواند نظرش را درباره مضمون خبرها و اطلاعات تکمیلیای که خود در این باره دارد را منتشر کند و رسانه بزرگ را وادار به توجه و حتی پاسخگویی در عمل کند. بارها و بارها شاهد بودهایم که چگونه به راه افتادن جریان رسانهیی در رسانههای جایگزین مانند شبکههای اجتماعی، رسانههای جریان اصلی و مسوولان حکومتی را وادار به واکنش کرده است.
همان طور که گفتم این روند مخالفانی دارد که دو دسته هستند، دسته اول که اساسا متوجه تغییر جهان نیستند و معتقدند جهان همانی است که همیشه بوده است. اما دسته دوم کسانی هستند که متوجه تغییر شدهاند، اتفاقا خوب هم شدهاند، اما بنا به منافع شخصی منکر تغییر میشوند یا میگویند میشود مانع تغییر شد. اصل مشکل، همین گروه دوم هستند. کسانی که خود را به خواب زدهاند و نمیشود بیدارشان کرد. درک واقعیت جهان حاضر طبعا وجود خیلی از سازوکارها، آدمها و منصبهای متصلب را غیرقابل توجیه و بیدلیل میکند. واقعا وقتی با ابزاری که در دست عموم مردم است، یعنی با تلفن همراه میشود به اینترنت وصل شد و از امکانات آن بهره گرفت، چیزی که حتی کودکان قبل از دبستان هم آن را تجربه میکنند، میشود منکر تغییر جهان و در نتیجه ضرورت تغییر دیدگاههای ارتباطی و رسانهیی شد؟
- اشاره به شهروند خبرنگاری کردید. در این چند سال اخیر شاهد گسترش شهروند خبرنگاری در منطقه خاورمیانه و همچنین ایران بودهایم. به خصوص پس از حوادث سال ۸۸ در ایران و همچنین در جریان بهار عربی شاهد بودیم که شهروندان وقتی احساس میکردند در کشور خودشان مورد تحریم خبری قرار گرفتهاند، سعی کردند خودشان در قامت خبرنگار ظاهر شوند و از طریق شبکههای اجتماعی صدای خود را به گوش برسانند و در صدر خبرهای جهان قرار گیرند. فکر میکنید با توجه به اینکه شهروندخبرنگاری پدیدهیی خارج از استانداردهای خبرنگاری است چه تاثیرات منفیای میتواند بر فضای خبری داشته باشد؟
پاسخ من به این سوال در ابتدا ممکن است کمی عجیب به نظر برسد، اما توضیح میدهم. به اعتقاد من مفهوم شهروندخبرنگاری تاثیری مثبت بر فرآیندهای ارتباطی رسانهیی دارد و صحبت کردن از تاثیرهای منفی آن بر جریان اصلی روزنامهنگاری موردی ندارد؛ البته به شرطی که درکی واقعبینانه از مفهوم شهروندخبرنگار و کارکرد آن داشته باشیم. یعنی اگر بخواهیم معیارهای خبرنگاری حرفهیی روزنامهنگاری را به فعالیت شهروندخبرنگارها تعمیم بدهیم و انتظاراتی را که از یک روزنامهنگار حرفهیی داریم از یک شهروند خبرنگار داشته باشیم طبعا راه به جایی نمیبریم.
به بیان دیگر، وقتی صحبت از تاثیرهای منفی شهروندخبرنگاری میکنیم، میخواهیم انتظارات خود را از روزنامهنگاری حرفهیی به شکل خاصی از روزنامهنگاری که اساسا حرفهیی نیست و طبعا نباید انتظار رفتار حرفهیی از آن را داشته باشیم به آن تحمیل کنیم. شهروندخبرنگار اساسا قرار نیست کارکرد یک روزنامهنگار حرفهیی را داشته باشد و به همین خاطر هم اگر اشتباه، کاستی یا خللی در رفتار او هست، همان اشتباه، کاستی و خللی است که هر کدام از ما ممکن است به عنوان یک شهروند مرتکب آن شویم.
ما از روزنامهنگاران حرفهیی باید انتظار داشته باشیم که وقف حقیقت باشند، بیطرف باشند و انصاف را رعایت کنند، پایبند معیارهای حرفهیی روزنامهنگاری باشند و بکوشند تا حد ممکن عینیگرا باشند و… طبعا نمیتوانیم چنین انتظاراتی را از شهروندان خبرنگار داشته باشیم، چون آنها اساسا روزنامهنگار نیستند، بلکه شهروندانی معمولی هستند که دوست دارند برداشتشان از جهان پیرامون را بنابر روایتی که خودشان دوست دارند با دیگران به اشتراک بگذارند. بنابراین به دست گرفتن این پرچم که شهروندان روزنامهنگار، دروغ میگویند، اخلاق را رعایت نمیکنند، غیرمنصف هستند، فارغ از اینکه ممکن است آنها چنین بکنند یا نکنند، قبل از همه نشان میدهد که ما آنها و کارکردشان را درست تشخیص ندادهایم.
این بحث من معطوف به همان نکتهیی است که در پاسخ به سوال اول شما مطرح کردم، یعنی اینکه انسان امروزی دوست ندارد فقط مشاهدهگر اتفاقها و رویدادها باشد بلکه بهشدت مایل است و علاقه دارد در رویدادها مشارکت فعال داشته باشد. اساس شکلگیری مفهوم شهروندی همین علاقه است. شهروند کسی است که از مسائل پیرامونش آگاه است، مهمتر اینکه نسبت به مسائلی که از آنها آگاه میشود علاقهمند هم هست و باز مهمتر اینکه در حل این مسائل مشارکت میکند.
در جهان رسانهیی هم همین طور است. یک مخاطب صرف، شهروند نیست، وقتی شما احساس کنید خوب است دیگران را به کمک رسانهها و ارتباطات در تجربه خودتان مشارکت بدهید و از رهگذر این جلب مشارکت، به حل یک مساله اجتماعی کمک کنید آن وقت شهروند هستید. ما یک وقت فقط شاهد وقوع توفان در تهران هستیم و اینکه تهران مهیای توفان نیست و عدهیی بیگناه جانشان را به سادگی از دست میدهند و فقط مراقبیم خودمان چیزیمان نشود و یک وقت نه، میکوشیم به سهم خودمان، هرقدر هم کوچک، با انتشار روایتمان از توفان کمک کنیم تا توجه به خطر رخدادهای طبیعی و ضرورت آمادگی همگانی در برابر این رخدادها به وجود بیاید. مقصودم از روایت، بیان تجربه، انتقاد، اعتراض، همدلی، همدردی و… همه را در بر میگیرد. اینجا دیگر ما یک مخاطب صرف نیستیم، بلکه شهروندی هستیم که دوست داریم در طرح و حل مسائل اجتماعی کمک کنیم.
حالا شما به من بگویید شهروندی که شاهد بوده در جریان توفان اخیر، داربستهای غیرمستحکم یک ساختمان فروریخته و کارگری بهشدت آسیب دیده، فیلمی از کارگر آسیب دیده گرفته و در صدایی که روی این فیلم گذاشته خدای ناکرده اغراق کرده یا پرخاشی هم کرده است آیا معیارهای اخلاق روزنامهنگارانه را رعایت نکرده و بنابراین تاثیری منفی بر روزنامهنگاری داشته است یا خیر، ما اصلا انتظار رفتار حرفهیی را از او نداریم.
- تاثیر این شهروند خبرنگاری بر فضای خبری چقدر است؟
به عقیده من شهروند خبرنگارها تاثیر مثبت مستقیم بر رسانههای جریان اصلی دارند، زیرا در مواردی توانسته و میتوانند امکان پرده پوشی را از رسانههای جریان اصلی بگیرند و حتی آنها را وادار کنند که به صداهای ناشنیده یا کمتر شنیده مجال بیان بدهند. مثالها در این باره فراوانند، از اجتماع اعتراضی خانمها در میدان هفت تیر چند سال قبل بگیرید که انتشار عکسهای دستگیری معترضان در یک وبلاگ ماجرا را رسانهیی کرد تا برای مثال اعتراضی که یکی، دو سال پیش در خصوص ممانعت از حضور شهروندان افغان در پارکی در اصفهان مطرح شد و البته صدها مثال دیگر. نکته مهم این است که وقتی شهروند خبرنگاران فعالیت میکنند دیگر یک رسانه جریان اصلی حتی اگر هم بخواهد نمیتواند نسبت به موضوع سکوت پیشه کند یا فقط یک روایت را ارائه بدهد.
به همین خاطر هم هست که شهروند خبرنگارها یا رسانههای اجتماعی یا شبکههای اجتماعی، فرقی نمیکند، یک فشار مثبت را به رسانههای جریان اصلی وارد میآورند. همان طور که گفتم موضوع من پرداختن به وجوه منفی چنین فعالیتهایی نیست، که مانند نقطه ضعف در هر رفتار فردی دیگر امری طبیعی و بدیهی است، بلکه وجه مثبت آن است یعنی همان فشار آوردن مثبت بر رسانههای جریان اصلی. در واقع نقش مثبت این پدیدهها بر مناسبات ارتباطی- رسانهیی جامعه برای من اصل است و البته تعجب میکنم که چرا عدهیی از مسوولان دولت کنونی، به خصوص برخی مدیران روابط عمومی، تا به این حد نگرانند که چرا کسانی در وبلاگشان یا در صفحههای شبکههای اجتماعی به طرح یک موضوع خاص، گیرم به نادرست و به ناروا، پرداختهاند و کار و زندگیشان را ول میکنند و میخواهند پاسخ دهند.
به تاکید میگویم مشت کسی که دروغ میگوید در فضای رسانهیی جدید و به کمک فضای رسانهیی جدید خیلی خیلی زود باز میشود به شرط اینکه شما کار اشتباهی نکرده باشید. به همین خاطر پیشنهادم به دوستان روابط عمومی، به خصوص نگران این است، که به جای اینکه مدیران خود را وادار کنند جواب هر بحثی را در فضای کنونی بدهند، آستانه تحملشان را بالا ببرند و بکوشند وظیفهیی را که برعهده دارند بهتر و دقیقتر انجام دهند. مثالی قدیمی است که «خود به خود عکس دیو میکردند/ پس ز ترسش غریو میکردند» واقعا ایجاد یک فضای رسانه هراسی مخل هر گونه اقدام مثبت است. بخش بزرگی از جوابها در خود فضای وب داده میشود، البته به شرط اینکه اطلاعات در موضوعهای مختلف به صورت طبیعی، بدون هرگونه هیجانزدگی، عصبیت و مچگیری، به صورت مستمر در جامعه جریان بیابد.
- پس معتقدید که اینها نمیتوانند تاثیری در فضای رسانهیی داشته باشند؟
نمیگویم اصلا تاثیری ندارند. میگویم آن انرژیای که شما برای جواب دادن صرف آنها میکنید به مراتب بیشتر از انرژیای است که باید صرف کار واقعی کنید. آن چیزی که در جهان امروز جواب اصلی را میدهد کارهاست نه پاسخ تکراری ما، که به خدا ما آدمهای خوبی هستیم .
- پس میتوانیم بگوییم تاثیر کوتاهمدت دارد.
تاثیر خیلی محدودتر از آن چیزی که ما تصور میکنیم.
- این مساله در دنیا هم نمونه داشته؟ یعنی دولتهایی هستند که با چنین مسالهیی مواجه باشند؟
همه جای دنیا چنین انتقادهایی نسبت به مسوولان هست. مگر ما تافته جدا بافتهایم؟ ولی به صورت مرسوم، مسوولان جوامع با تجربه دارای سیاست رسانهیی هستند. یعنی حرکتهایشان را بر اساس خطوط منظم سیاست رسانهیی و ارتباطی که تنظیم کردهاند، پیگیری میکنند. در مواقعی خودشان موج رسانهیی ایجاد میکنند و فقط در موضع انفعالی پاسخگوی دیگران نیستند. در واقع هزینه و فایده هر چیزی را در نظر میگیرند. همه جای دنیا مینویسند. اصلا ویژگی رسانهیی متنوع و متکثر امروزی این است که در همه بابها، به شیوهها و زبانهای مختلف، بنویسند. مهم اما این است که سیاست ارتباطی و رسانهیی شما در مواجهه با موضوعهای مختلف چیست؟
بحثی که در مورد این دسته از سایتها وجود دارد، این است که دکتر روحانی مسالهیی را در مورد این نوع رسانهها مطرح کردند؛ به عنوان رسانههای بیشناسنامه. اما فکر میکنم تا حدودی نسبت به این واژه کجفهمی صورت گرفت. اصلا بحث آقای روحانی این است که عدهیی حاضر نیستند با تابلوی خود بیایند و انتقاد کنند. جالب است که در تعدادی از سایتهای ریز و درشت طبقهبندیهایی وجود دارد. شاید در همه دنیا همه دولتها با اینچنین مسالهیی مواجه شوند ولی ظاهرا دولتهای ما با ارگانهایی مواجه هستند که حاضر نیستند با تابلوی خود حرف بزنند.
خب چرا دولت نمیگوید ماهیت و واقعیت این ارگانها چیست و آنها از کجا نشات میگیرد. من و شما نمیدانیم، یعنی رییسجمهور و دستگاههای اطلاعات و امنیتی کشور هم نمیدانند؟ چه کسی مانع رییسجمهور است که در این باره صحبت کند. فراتر از این اساسا رییسجمهور و دولت ملزم هستند که در این باره صحبت کنند و توضیح بدهند. قانون ایشان را ملزم میکند که توضیح بدهند. شما میتوانید به عنوان یک شهروند بر اساس همین قانون نصف و نیمه و بسیار ضعیف آزادی دسترسی به اطلاعات که مصوبه مجلس شورای اسلامی است و آییننامه آن هم به تصویب هیات دولت رسیده به سراغ دستگاههای ذیربط بروید و خواهان اطلاعات در این باره شوید.
آن وقت دستگاههای قانونی ملزم هستند جواب شما را بدهند. پیشنهاد میکنم این کار را بکنید. نه در این باره، بلکه در خیلی موردهای دیگر شما و همکارانتان؛ میتوانید خواستار دریافت اطلاعات بشوید. خوب است که حتما این کار را بکنید و نتیجه تلاشتان را هم منتشر کنید. بالاخره باید این قانون اجرا شود و همان طور که میدانید روزنامهنگاران در همه جای دنیا در صف اول مطالبه حق دسترسی به اطلاعات هستند.
- و دولت باید افشا کند؟
من به این کار افشاگری نمیگویم. نام این کار اطلاعرسانی است. دولت طبق قانون ملزم است که اطلاعات مربوط به آنچه را درون دولت میگذرد در اختیار شهروندان قرار دهد. به خصوص وقتی کارهایی با منابع کشور یا براساس مالیاتی که شهروندان میپردازند صورت میگیرد و اتفاقا زیانش به مردم میرسد. اگر خود دولت منابع مالی چنین رسانههایی را تامین میکند که باید گزارشش را به مردم بدهد، اگر هم نه، ملزم است بگوید که این رسانهها از کجا تامین میشوند. اگر کار خودشان را میکنند دولت هم باید کار خودش را بکند، گفتن اینکه عدهیی بیشناسنامه چه میکنند و چه نمیکنند که فایدهیی ندارد.
- پس فکر نمیکنید که اینها موجبات نگرانی را برای دولت فراهم کند؟
نه. دولت خودش خود را نگران میکند. وجود چنین رسانهها و رفتارهای رسانهیی اموری طبیعی هستند. آیا در همه سالهای پس از انقلاب روزی بوده که گروه فشار، کنش رسانهیی فعالانهیی نداشته باشند؟ همیشه همین طور بوده است. وجود چنین فشارهای رسانهیی در ذات خود نگرانکننده نیست؛ نگرانکننده، ندادن اطلاعات به مردم در این باره است. مقصودم اطلاعات دقیق است و نه اطلاعات مبهم. باز تاکید میکنم همین قانون نابسنده و سر و دست شکسته آزادی اطلاعات یک امکان یا دقیقتر بگویم یک الزام است که با اتکا به آن میتوان بسیار بسیار به روشن شدن موضوعها و شفاف شدن واقعیتها کمک کرد.
به جای نگران شدن از اینکه یک رسانه با نام یا بینام چه میگوید بهتر است دولت وظیفه قانونی خود را اجرا کند و اطلاعاتی را که روزنامهنگارها و مردم در زمینههای مختلف میخواهند در اختیارشان بگذارد. من از شما به عنوان یک همکار روزنامهنگار هم میخواهم این کار را جدی بگیرید، برای مثال بحث فراوانی درباره جنبههای مثبت و منفی مسکن مهر در میان است، به سراغ دستگاههای مربوط بروید و خواستار اطلاعات مربوط بر اساس قانون دسترسی آزاد به اطلاعات بشوید، یا درباره بزرگراه تهران – شمال.
درباره تصمیمگیریهای بانک مرکزی در زمان نوسانهای شدید ارز و… هزاران موضوع هست که دولت ملزم است اطلاعات آنها را در اختیار بگذارد ولی ما روزنامهنگارها کمتر سراغ آنها را میگیریم. به نظر من اگر در این باره روزنامهنگارها پیگیر باشند، خواهید دید که اساسا موضوع رسانههای با شناسنامه و بیشناسنامه چقدر زود رنگ میبازند. البته خواهش میکنم از یادتان نرود که قانون دسترسی آزاد به اطلاعات کنونی کشورمان یکی از ضعیفترین قانونهای دنیا در این عرصه است، اما آزمودن آن بسیار به کار جامعه میآید.
توجه به اینکه نزدیک یک سال از روی کار آمدن دولت یازدهم میگذرد، فکر میکنید فضای رسانهیی کشور چه تغییری داشته است؟ آیا میتوانیم بگوییم فضا مثبت شده یا میتوانیم بگوییم هیچ تغییری نکرده یا منفی شده باید ابتدا دید که اساسا قلمرو رسانهیی که دولت در آن اقتدار دارد تا کجاست و تغییرات آن تا چه حد میتواند بیانگر تغییر وضعیت رسانهیی در جامعه باشد؟ همان طور که میدانید بنا بر قانون دولت نقش در مقدرات رادیو و تلویزیون، به عنوان فراگیرترین رسانه کشور ندارد. شورای سرپرستی نقش خاصی ندارد و انتخاب مدیریت صدا و سیما اساسا هم در ید دولت نیست.
در موضوع مطبوعات هم، چه در هیات نظارت و چه در ترکیبی که هیات منصفه را انتخاب میکند باز دولت دست بالا را ندارد. در شورای عالی انقلاب فرهنگی هم که سیاستگذاریهای کلی را از جمله در حوزه رسانهها و به خصوص فضای آنلاین برعهده دارد وضعیت بر همین منوال است. در عرصه خبرگزاریها هم تا حدودی در ایرنا و ایسنا تغییراتی را شاهد هستیم که البته طبیعی هم هست. در روزنامهها نیز غیر از روزنامه ایران بقیه بر همان منوال سابق حرکت میکنند. بر این اساس انتظار از دولت برای تغییر فضای رسانهیی نمیتواند یک انتظار حداکثری باشد.
تنها جایی که دولت دست بالا را دارد، میتواند کار کند و قانونا هم وظیفه دارد، موضوع دسترسی آزادانه شهروندان به اطلاعات است. همان طور که میدانید در این قانون شورایی برای تعیین حدود دسترسی شهروندان به اطلاعات پیشبینی شده که دولت در ترکیب آن دست بالا را دارد. البته این امر قطعا به لحاظ ماهوی ناقض حق دسترسی شهروندان است و باید به جد به انتقاد از آن پرداخت، اما به هرحال در وضعیت کنونی دست دولت را برای اینکه مردم از چند و چون بسیاری از امور آگاه شوند، باز میکند.
در واقع قانون دسترسی آزاد به اطلاعات، عجالتا ملاک بلامعارض برای دولت است. البته ممکن است دستگاههایی بیرون از شمول دولت نخواهند اطلاعات بدهند و طبعا چنین هم خواهند کرد، اما دولت میتواند بگوید که چرا او نمیتواند در این باره اطلاعاتی را در اختیار مردم بگذارد. همین توضیح دولت میتواند بسیار روشنگر باشد تا حدود امکانات و مسوولیتها مشخص شود.
حسن دیگر این کار این است که تحقق حقوق شهروندان منوط به تحقق حق دسترسی آزاد به اطلاعات است. اصلا مفهوم شهروندی در مقام انسان آگاه ارتباطی عمیق و وثیق با موضوع حق دسترسی به اطلاعات دارد. به قدری این موضوع اهمیت دارد که در ادبیات مربوط به دموکراسی حق دسترسی شهروندان به اطلاعات را اکسیژن دموکراسی میدانند. اینجا جایی است که دولت، اگر بخواهد و اعتقاد داشته باشد، میتواند تغییری جدی در فضای رسانهیی کشور ایجاد کند. چگونگی رفتار با این حق در عین حال میتواند سنگ محک خوبی برای رفتار دولت باشد. اگر رییسجمهور میخواهد به فضای رسانهیی کمک کند به جای اینکه در مورد شناسنامهدار بودن این سایت و آن سایت نگران باشد و صحبت کند میتواند این قانون را حداکثری اجرا کند.
- بحثی که از زمان روی کار آمدن دولت روحانی در سطح جامعه مطرح شده و همه را به نوعی درگیر خود کرده است، واژه اعتدال است. در خصوص این واژه در همه زمینهها صحبتهایی شده در حوزههای سیاسی و اجتماعی و حتی رسانهیی. فکر میکنید آیا مردم به اعتدال و آنچه مدنظر دولت است گرایشی دارند. احساس میشود که جامعه به دنبال رسانههای پرهیاهو و روزنامههایی که تیترهای جنجالی بزنند، هستند و جذب آنها میشوند یا اینکه نه واقعا میخواهند بروند به سمت رسانههای اعتدالی که منش مد نظر دولت را تحت تاثیر داشته باشند.
من بر معنای دقیق اعتدال، آن هم به لحاظ سیاسی، چندان مسلط نیستم و راستش را بخواهید اصولا شعارهای سیاسی خیلی دغدغهام نیست. به نظرم موضوع سادهتر از این حرفهاست و به قول قدیمیها شما کافی است راستگو باشید تا درست کردار باشید.
اما وجود رسانههای جنجالی و پرهیاهو در همه جای دنیا امری رایج و مرسوم است. خیلی از رسانههای دنیا با گفتن شایعه و رفتن به سراغ حریم خصوصی افراد روزگار میگذرانند؛ پربیننده و پرشنونده هستند. چنین نیست که حتی در جامعههای باسابقه عمیق مردمسالاری همه رسانهها رفتار فرهیختهواری داشته باشند. وجود عادتها و رفتارهای سخیف هم درباره همه ما مصداق دارد. برای مثال خیلی از مردم از رفتار سخیف غیبت کردن لذت میبرند. اما اینکه چرا به جای راستگویی و راستکرداری شماری از رسانههای ما به سراغ دروغگویی و تهمت زدن و تهدید کردن میروند به نظرم مهمترین دلیلش حکومتی بودن ساختار رسانهیی کشور است که دیگر دارد عمرش نزدیک به دو قرن میشود. وقتی ساختار رسانهیی کشوری، حکومتی باشد و روزنامهنگاری مستقل فرصت و مجال پر و بال گرفتن نداشته است، بروز رفتارهای نابهنجار رسانهیی اموری عادی خواهند بود.
نیروی اصلی تصمیمگیر در فضای رسانهیی کشور ما همیشه حکومت بوده است و این یعنی مصیبت. مادام که رسانههای ما به دلیل سیطره حکومت ناچار باشند در زمین قدرت و برای قدرت بازی کنند و نه در زمین مردم و برای مردم، توسعهنیافتگی رسانهیی جزو لاینفک مناسبات اجتماعی ما باقی خواهد ماند.
ناهید مولوی
اعتماد