اعتدال؛ راه زندگی در حکمت اسلامی
شهروندان:
منتقدان و خردهگیران برفلسفه باستانی به طور کلی و بر فلسفههای دینی اعم از مسیحی و اسلامی به طور خاص میگویند نتیجه آموزه این گونه دانشها انزوا، ترک دنیا و دوری از لذائذ مادی است و بنابراین نمیتواند برای بهینه شدن زندگی دنیای بشریت رهنمون باشد.
آنان در تبیین مدعای خویش گویند که حکیمان مسیحی با تعلیمات رهبانیت و نیز مسلمانان صوفی از راه و روش سقراط پیروی کرده اند.آنان اضافه میکنند که ترک لذائذ دنیوی که شیوه سقراط بوده در فرهنگ مسیحی واسلامی تقویت و تحت عنوان زهد یعنی ترک دنیا نهادینه شده و مسیحیان و مسلمانان به آن راه و رسم سفارش و توصیه اکید شدهاند.
البته انتساب این روش زندگی به سقراط در میان قدما بابرداشت از تقریر حکمای کلبی مخصوصا «آن تیس تن» رواج داشته است۲٫ بسیاری او را حکیم «خم نشین» و بیابانگرد دانستهاند و حتی پارهای از اقوال دیوجانس را به او منتسب نمودهاند. ایپکتیتوس درکتاب مقالات خود سقراط را با دیوجانس مقایسه کرده است.۳
در میان مسلمانان نیزابن القفطی در کتاب تاریخ الحکماء در شرح حال سقراط مینویسد که او را «سقراط الجب» گویند، چه او در چاه یا خم مینشست و هرگز منزلی دیگر اختیار نکرد. ابن اصیبعه نیزبه پیروی ازکتاب مختار الحکم و محاسن الکلم تالیف امیر ابوالوفاء مبشربن فاتک به سال ۴۴۵ هجری که وی نسخه ازآن را داشته سقراط را همین گونه میداند۴ و بعضی اقوال معروف دیوجانس را ازقبیل اینکه به اسکندر گفته است «از مقابل آفتاب من برخیز» به سقراط نسبت میدهد.
برخی از پژوهشگران مغرب زمین احتمال قوی میدهند که منشاء اصلی اینگونه تعرفه از سقراط کتاب تاریخ الحکمای حنین بن اسحق(سده سوم هجری) است که در زمان ما مفقود ولی نزد مولف مختار الحکم بوده است.۵
جالب توجه آنکه بسیاری از بزرگان مسلمان نیز در مورد انتساب زندگی دیوجانس چنان به خطا رفتهاند که نه تنها به سقراط بلکه به عموم پیشوایان فلسفه یونان باستان منتسب ساختهاند و گویی چنین میپنداشتند که این روش زندگی نتیجه ایست که از فلسفه بدست میآید.
برای نمونه نظامی گنجوی در هفت پیکر میگوید:
فلاطون برآشفت ازآن انجمن
که استادی او داشت در جمله فن
شب و روز ازاندیشه چندان نخفت
کاغانی برون آورید از نهفت
به خم در شد از خلق پی کرد گم
نشان جست ازآواز این هفت خُم
کسی کوسماعی نه دلکش کند
صدای خم آواز او خوش کند۶
حافظ شیرازی نیز که همواره به حکمت طعنه میزند و معتقد است که حکمت از گشودن معمای هستی ناتوان است میگوید:
سخن از مطرب و می گوی و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معمارا
در جای دیگر در مقام تعریض میگوید:
جز فلاطون خم نشین شراب
سرّحکمت به ما که گوید باز
به هرحال زندگی در انزوا و دور از هرگونه التذاذ دنیوی در ادبیات اسلامی به فلاسفه یونان منتسب میشده است.
درمسیحیت اصولاً اجتناب از لذائذ دنیوی پیروی از زندگی پیامبرشان حضرت عیسی مسیح (ع)دانسته شده است. درادبیات اسلامی نیززندگی عیسی (ع) همینگونه منعکس گردیده است۷.
در اسلام صوفیان در کنار باطنگرایی به انزوا و اجتناب از لذائذ مادی و ترک دنیا گرایش داشتهاند. برخی از تاریخنگاران غربی فلسفه اسلامی تاثیر مسیحیت را بر تصوف اسلامی غیر قابل انکار دانستهاند و احیاناً بعضی نویسندگان مسلمان نیز ازآنان متاثر شده اند.۸
به هر حال این انتقاد نسبت به حکمت مورد توجه برخی حکیمان اسلامی قرارگرفته و کم و بیش به دفاع ازآن اهتمام نمودهاند. محمد زکریای رازی که گویی ازاین اتهام رنج میبرده رسالهای دراین موضوع تحت عنوان السیرة الفلسفیه تالیف کرده است. از سطور آغازین آن رساله چنین پیداست که سقراط که خود به امر معیشت و تمشیت زندگی اهتمام داشته و در امور اجتماعی و اختلاط با مردم سعی وافر مینموده و با عامه ناس خلط و آمیزش مییافته و به امور معاش مشتغل بوده لذا عده از اهل نظر و تمیز و تحصیل به عیبجویی و شکستن قدر وی برخاسته و چنین پنداشتهاند که از وی از سیرت حکما انحراف جسته و مخصوصا ازراه و رسمی که پیشوای او سقراط داشته کناره نموده است. وی از قول معترضان به خویش در خصوص سقراط مینویسد:
«…چه ازاین حکیم (سقراط ) نقل است که هیچگاه گرد درگاه ملوک نمیگردید و اگر ایشان طالب قرب او میشدند دعوت ملوک را به استخفاف رد میکرد، طعام لذیذ نمیخورد و جامه فاخر نمیپوشید. دربند ساختن خانه و گرد کردن توشه و تولید مثل نبود، ازخوردن گوشت و نوشیدن شراب و ملازمه لهو دوری میجست، به همان خوردن گیاه و پیچیدن خود در جامهای ژنده قناعت میورزید، در صحرایی در خمی بیتوته میکرد، با عوام و سلطان هیچگاه تقیه به کار نمیبست بلکه آنچه را برحق میدانست در لفظی روشن و بیانی صریح پیش همه برزبان میآورد. مخالفان نه تنها سیرت مارا خلاف این میدانند، بلکه در طرززندگانی پیشوای ما سقراط نیز زبان به طعن گشوده گویند این سیرت خلاف مقتضای طبیعت و بقای نسل است و نتیجه عمل به آن جز خرابی عالم و فنای مردم نخواهد بود.»۹
آنگاه رازی پس از ذکر این مقدمه در مقام پاسخ این مقوله نخست به دفاع از سقراط و سپس بیان سیره خویش و بالاخره راهی که حکمت برای راه و رسم زندگی به انسانها پیشنهاد میکند میپردازد.
وی اولاً مدعی است که انتساب آن گونه زندگی به سقراط توسط مخالفان وی ارائه شده ناصحیح است و ثانیاً وی سیرت صحیح و واقعی سقراط را به نحو دیگری معرفی میکند. میگوید دشمنان سقراط وی را مردی گوشهگیر و دشمن انتظامات و مخالف تولید مثل و بقای نسل شناساندهاند درصورتی که سقراط مردی است وطنپرست و تا حدی شریک در امور اجتماعی هموطنان خود و برخلاف اتهام مخالفان دشمن بقای نسل نبوده و خود نیز دارای زن و فرزند بوده است. رازی اصرار دارد که سقراط دو دوره زندگانی داشته است و اگر در دوره اول چنان میزیسته که مخالفان گویند برخلاف آن در دوره دوم سیرهای را داشته که خود بیانگر آن است. وانگهی سیرت وی در دوره نخستین هم آنگونه و بدان معنا نبوده که مخالفان گفتهاند معنای و جهت دیگری داشته است. ۱۰
رازی راه حکمت را اینگونه بیان میکندکه فیلسوف حقیقى کسى است که از لذاتى که مایه خسران عقل و اخلاق است احتراز جوید و علم و عدل را که سبب لذت واقعى بعد از مرگ است بر لذایذ جسمانى ترجیح نهد، لیکن اختیار این سیرت مستلزم آن نیست که مرد شیوه مرتاضان هند را در سوختن جسد و افکندن خود بر آتش سوزان، یا سیره مانویه را در ترک جماع و گرسنه و تشنه و پلید نگاهداشتن خود، یا روش نصارى را در رهبانیت و انزواى در صوامع، یا طریقه جمعى از مسلمین را در اعتکاف در مساجد و ترک مکاسب و اقتصار بر کمخوراکى و درشت پوشاکى اختیار کند و از لذات فعلى چشم بپوشد، بلکه باید به دیده عقل در لذایذ ببیند و آنها را پیشه کند که به عواقبى مولم و تبعاتى و خیم نکشد.
مرتاض ناسک به عقیده رازى با نفس خود ظالم است و راهى مىرود که با سیره و اخلاق اسلاف سازش ندارد، چه اسلاف گفتهاند که فلسفه تشبه به خداوند عز و جل است تا آنجا که ممکن شود، و آن نسبت به نفس عادل و رحیم بودن است. فیلسوف واقعى باید سیرتى برگزیند که از زهد و ریا دور، و از تعیش و تفنن برى باشد و در هیچ یک از دو ورطه افراط و تفریط نیفتد. سپس رازی برای لذت طلبی دو حد تعیین میکند؛ حد اعلی و حد اسفل. حد اعلی، سرحد بین لذت زیاد و فرو شدن در شهوانیات و ترجیح نهادن آن بر امور دیگر و لذاتی است که رسیدن به آنها جز به ارتکاب ظلم میسر نمیشود و بیش از این حد مخالف حکم عقل و عدل است. از این نوع گذشته طلب سایر لذات رواست و این حد اعلای لذت طلبی است. حد اسفل، یعنی حدی که سرحد بین لذت قلیل و ریاضت و امساک محسوب میشود، آن است که فرد آنقدر از لذتها بهره گیرد که رنجی نبیند و به ناخوشی نیافتد. اما پایینتر از حد اسفل از حکمت خارج است؛ مانند سیرت هندیان مرتاض، مانویان خود آزار، رهبانان منزوی و مسلمانان معتکف؛ چون براثر تحمیل رنج بر نفس، روشی مخالف حکم عقل و عدل در پیش گرفته اند.
«آنچه بین این دو حد اعلی و اسفل هست رواست و کسی که آن را به کار دارد، از شمار فلاسفه خارج نیست؛ بلکه میتوان سیره او را سیرهای فلسفی خواند؛ گرچه بهتر آن است که فیلسوف به حد اسفل مایلتر باشد تا به حد اعلی».
مستفاد از بیان رازی آن است که الگوی حکمت برای راه و رسم زندگی رعایت اعتدال و میانهروی است.
در خصوص توصیه ادیان نیز لازم به ذکر است که قرآن مجید که شاید محکمترین و موثقترین سند تاریخی برای مسیحیت، مریم، و عیسی و تعلیمات اوست درسوره حدید آمده است:
و عیسى بن مریم را فرستادیم، و به او انجیل دادیم، و در دل پیروانش رأفت و رحمت و رهبانیتى قرار دادیم که خود آنان بدعتش را نهاده بودند، و ما بر آنان واجب نکرده بودیم، اما منظور آنان هم جز رضاى خدا نبود، اما آن طور که باید رعایت آن رهبانیت را نکردند، و در نتیجه به کسانى که از ایشان ایمان آورده بودند، اجرشان را دادیم و بسیارى از ایشان فاسق شدند (حدیدر۲۷).
به نظر علامه طباطبایی کلمه «رهبانیت» از ماده «رهبت» به معناى خشیت و ترس است، و عرفا اطلاق بر ترک دنیا مىشود، به اینکه کسى رابطه خود را از مردم قطع کند و یکسره به عبادت خدا بپردازد، و انگیزهاش از این کار خشیت از خدا باشد. و کلمه «ابتداع» به معناى این است که انسان چیزى را جزو دین کند که جزو دین نباشد، سنت و عملى را باب کند که در هیچ دینى نبوده باشد، و جمله «ما کتبناها علیهم» در معناى پاسخ از سؤالى تقدیرى است. گویا کسى پرسیده: معناى بدعتگذارى آنان چیست؟ فرموده:
اینکه چیزى را جزو دین کنند که ما بر آنان ننوشتهایم.
و معناى آیه این است که: پیروان مسیح (ع) از پیش خود رهبانیتى بدعت نهادند که ما آن را براى آنان تشریع نکرده بودیم. ما رهبانیت را بر آنان واجب نکرده بودیم لیکن خود آنان به خیال خوشنودى خدا بر خود واجب کردند، و حتی آن طور هم که خود ساخته بودند حفظ نکردند، و از حدود آن تجاوز کردند.۱۱
به هرحال مستفاد از قرآن چنین است که رهبانیت به شکلی که در زمان نزول قرآن درسنت مسحیت رائج بوده در اصل دین مسیح و تعلیمات وجود نداشته و خود مسیحیان هرچند به خیال خیر رواج دادهاند.
ولی جای تردید نیست که زندگی پیامبرشان یک زندگی خاصی بوده است. از جمله آنکه وی ازدواج نکرده و هم اکنون نیز مردان نامدارکلیسا از سنت او پیروی میکنند. بعد از حضرت مسیح نیز در قرآن آمده است که پیامبر دیگری بنام یحیی همین روش را ازوی پیروی کرده است. زکریا از خداوند میخواهد که به وی فرزندی پاک و پاکیزه عطا فرماید. خداوند دعای او را مستجاب میکند و به وی پسری بنام یحیی میدهد که زندگانیش شباهت بسیاری به مسیح دارد. (آل عمرانر۳۹)
به هرحال یحیی به گزارش قرآن بیانگر دین مسیح واحیاء کننده دین او بوده است.اما به هیچوجه از قرآن استفاده نمیشود که اجتناب از زندگی دنیوی جزء تعلیمات عمومی مسیحیت باشدلذا مومنینی که به دین مسیح وارد شدهاند هرگز این رویه را برخویشتن امری الزامی نمیدانستند.
دراسلام به نظر ما زندگی صوفیانه دراصل وریشه گرته گرفته از رهبانیت مسیحی نمیباشدهرچند ممکن است در روند تاریخی سمتهای وارداتی برآن موثر باشند. تصوف اصلی اسلامی مرتبط با «زهد» است وبه دیگر سخن اصولاً مرزتصوف وزهدبا یکدیگر بسیار نزدیک میباشند.زهد به معنای بی رغبتی به دنیاست۱۲٫ آنچه درتعلیمات قرآن ازآن نهی شده بسنده کردن به دنیاوترک معنویت است وآنچه مورد توصیه قرارگرفته روش معتدلانه که جمع بین دنیا وآخرت است.
درک مفهوم اعتدال ظاهرا برای همگان کار چندان آسانی نیست. مومنین اولیه با شنیدن آیات عذاب وترس از خداوند گاهی چنان تحت تاثیر قرار میگرفتند که به ترک دنیا کشیده میشدند تا آنجا که پیامبر آنان را ازآن روش باز میداشت.
شخص رسول الله (ص) زندگی دنیوی معروفی دارد و زندگی شخصی اش ازهیچگونه ابهامی برخوردار نیست و مکرر بر بشری زیستن خویش تاکید ورزیده و براعلان عمومی آن اصرار داشته است. خداوند متعال روش زندگی اعتدالی و اجتناب از ترک دنیا را به وی آموزش داده است.
البته پیامبر در سمت رهبری جامعه ترجیح میداد به گونهای زیست کند که همراه طبقه متوسط باشد. پیامبر اسلام (ص) به دلیل آنکه مسلمانان در شرایط سخت زندگی بودند سعی داشت تا خود را با متوسطین جامعه هماهنگ سازد.
افراط و خروج از حد اعتدال گاه عکسالعملی بود که برخی مسلمانان نسبت به اشرافی گری برخی صاحبان قدرت سیاسی نشان میدادند. پس از فتوحات اسلامی وفرآورده شدن غنائم عدهای به ویژه ارباب قدرت ویا وابستگان و نزدیکانشان روی به تکاثر ثروت نهادند و از صرف هزینههای عمومی و همدلی با مستمندان غافل گشتند. اعتراض به این گرایشات متقابلا گاه به افراط کشیده شدو متاسفانه مفهوم زهد به تدریج در تاریخ اسلام شکل افراطی به خود گرفت و معنای اصیل خودرا از دست داد تا جایی که شاید نتوان آن را اسلامی خواند. زاهدان خاصی پدید آمدند و به تدریج فرقههایی با نامها و عناوین مختلف تشکیل یافت. زهاد هشتگانه در همان روزهای نخستین پدید آمدند.۱۳ برخی تعداد زاهدان معروف را به ۴۰ نفر رساندهاند.
پیشوایان شیعه همواره برراه اعتدال وجلوگیری از افراط وتفریط تاکید داشته ودراین راستا روایات زیادی برای ما منقول است.برای نمونه:
ابو عبدالله سفیان ثوری که در قرن دوم با امام صادق (ع) معاصراست یکی از فرقههای مفرط را پیشوایی میکرده است. «روزی سفیان ثوری امام جعفر صادق علیهالسلام را دیدار کرد و مشاهده نمود که آن حضرت لباسی سفید بر تن دارد. گفت: این لباس برازنده شما نیست!حضرت فرمودند: گوش کن چیزی برایت میگویم که اگر بر حق و سنت بمیری نه بر بدعت و گمراهی برای دنیا و آخرتت مفید و سودمند خواهد بود. این را بدان که رسولاللّه صلیاللّهعلیهوآله در عصری زندگی میکرد که فقر و نداری بر آن حاکم بود اما پس از آنکه دوران فقر و تنگدستی جامعه پایان یافت و فراوانی و وفور نعمت پیش آمد شایستهترین اشخاص برای این نعمتها نیکوکارانند نه بدکاران، مومنانند نه منافقان مسلمانانند نه کافران. پس تو چه میگوئیای سفیان! به خدا سوگند با اینکه میبینی اینگونه لباسی نفیس و سفید پوشیدهام مع ذلک از آن روزی که به حد تکلیف رسیدهام صبح و شامی فرا نرسیده است که در میان اموال و دارایی من حق خدایی بوده باشد و من آن را به جای خود پرداخت نکرده باشم.۱۴
زهد آموزش داده شده توسط پیشوایان شیعه درست برخلاف رهبانیت مسیحیت نه ترک دنیا که زندگی دربطن روابط اجتماعی و عین جامعهگرایی است. زهد درتعالیم آنان مفهومی معنوی وراجع است به نحوه نگاه آدمیان به زندگی میباشد.به گفته امام علی این مطلب مفاد آیهایست در قران ۱۵ (حدیدر۲۳)
ابن سینا در قرن پنجم اسلامی در کتاب اشارات عناوین سه گانه زاهد، عابد وعارف هریک را با تعریفی جداگانه از یکدیگرمتمایز ساخته.بدین شرح:
«زاهدکسی است که از متاع دنیا و طیبات آن روی گرداند.وشخص مواظب بر انجام فزونتر عبادات واجب عابد نام دارد. شخصی که فکر خود را متوجه عالم قدس کرده تا نور حق را پیوسته بر باطنش بتابد عارف است. این عناوین میتواند با هم جمع شوند»۱۶
ابنسینا زهد خالص بدون معرفت را طعن میزند و میگوید:
«زاهد غیر عارف سوداگر است.گویی میخواهد کالای دنیارا باکالای آخرت معاوضه نماید»۱۷
تیجهگیری
۱- ترک دنیا به هیچوجه از آموزههای فلسفه بخصوص فلسفه اسلامی نیست.آموزه فلسفه عملی برای زندگی اعتدال ومیانهروی است.
۲- آموزه ادیان ابراهیمی نیز ترک دنیا نیست، آنچه هست عدم تعلق به دنیاست.
۳- زندگی پیشوایان دینی برای همزیستی با مردم متوسط جامعه بوده والگویی برای رهبران ومتصدیان امور بودهاند.
والسلام
پینوشتها:
۱٫ سخنرانی روز جهانی فلسفه -آتن ۱۵ آگوست ۲۰۱۳٫
۲٫ رک: مقدمه پول کرواس برالسیرة الفلسفیه رازی، ترجمه عباس اقبال، ص۶۵انتشارات علمی وفرهنگی، ۱۳۸۴، تهران
۳٫ ۲ص۱۳و۱۶وج۳ص۲۱و۲۶وج۴ص۹و۱۱نقل از همان
۴٫ عباس اقبال وجودبرخی از اوراق نسخهای ازین کتاب را تحت نام منثورالحکم بدون تعیین مولف در موزه بریتانیا (OR.8691 ) گزارش میدهد که قسمت راجع به سقراط در ورق ۲۸-۴۴است تحت عنوان «اخبار سقراط الزاهد».
۵٫ پول کراوس، همان، همانجا
۶٫ کلیات خمسه نظامی، ص۱۲۱۳
۷٫ رک خطبه شماره ۶۰ر
۸٫ رکرسعید شیخ، فلسفه اسلامی، ترجمه سید مصطفی محقق داماد، انتشارات خوارزمی، تهران، ۱۳۶۹
۹٫ رازی، السیرة الفلسفیه، همراه با ترجمه عباس اقبال، ص۹۰
۱۰٫ رازی، همان
۱۱٫ طباطبائی، سید محمد حسین، ذیل آیه.
۱۲٫ در قرآن از این واژه یک ترکیب آمده است.در باره برادران یوسف میگوید: وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ وَ کانُوا فیهِ مِنَ الزَّاهِدینَ (یوسفر۲۰) یعنی یابندگان یوسف اورا به بهای ناچیزی فروختند زیرا آنانان رغبتی به وی نداشتند.
۱۳٫ ریحانة الادب، ج۲ص۳۹۵
۱۴٫ کافی، ج ۵ ص۶۵
۱۵٫ نهج البلاغه ر
۱۶٫ شرح الاشارات والتنبیهات، خواجه طوسی، ج۳ص۳۶۹
۱۷ . همان