ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت
در گفت وگو با بهمن فرمان آرا عملكرد سينمايي دولت محمود احمدي نژاد بررسی شد

یک فیلمساز بد مدیر خوب نمی‌شود

شهروندان:
چندی پیش وقتی تعدادی از هنرمندان، به دیدار آقای عارف رفتند، وقتی عکس آن دیدار منتشر شد، دیدم دو نفر که در ردیف اول نشسته اند، از کسانی هستند که در چهار سال گذشته به شکل های مختلف برای آقای شمقدری خوش خدمتی کرده اند.

بهمن فرمان آرابا خودم گفتم پس آن رفتارها چه بود؟ تویی که وقتی بسیاری از سینماگران قبول نمی کنند داور جشنواره شوند، داوری را می پذیری، چرا الان حس می کنی دوران جدیدی آغاز شده و باز باید در صف اول باشی؟

در مملکتی که ایراد فرهنگی دارد و کسی مثل حمید سمندریان را ۱۰ سال از تئاتر دور نگه می دارد، عجیب نیست. این شرم سیستم فرهنگی ما است که سمندریان در دوره یی مجبور شد کبابی باز کند. چرا بیضایی باید در دانشگاه استنفورد تدریس کند؟ جای بیضایی اینجاست. حرف من در «خاک آشنا» هم این بود که باید دستت را در این خاک کنی و گرفتارش شوی. الان کتاب های داریوش شایگان ابتدا به فرانسه منتشر می شوند، اما خودش اینجاست.

وارد اتاق کار بهمن فرمان آرا که می شوی، نخستین چیزی که نگاهت را به خود می خواند، تصویری است قاب گرفته از پدر او و قابی کوچک تر، پایین آن که یادداشت این پدر را خطاب به پسر شانزده ساله اش، در بر گرفته است. روبه روی کارگردان بزرگ سینمای ایران که می نشینی، این دو قاب بر دیوار پشت سر او در بالاترین نقطه خودنمایی می کنند و بر دیوار سمت راست، پوستری است از شازده احتجاب و کنارش تصویری از هوشنگ گلشیری. اتاق ساده تر از چیزی است که انتظارش را داری اما همین ها کافی است که به یاد آوری در مقابل چه کسی نشسته یی.

هنرمندی که چهارسال پیش اعلام کرد هیچ فیلمنامه یی را برای دریافت پروانه ساخت به وزارت ارشاد دولت دهم نخواهد برد و روی حرفش ایستاد. آخرین فیلم فرمان آرا- خاک آشنا- هنوز وارد شبکه خانگی نشده است. خودش هم نزدیک به شش سال است که فیلم نساخته. با این حال اعتراض ها و انتقادهای او در چهارسال گذشته، هرگز رنگ و بوی طلب منافع شخصی نداشت. نه بابت فیلم نساختنش منتی بر سر گذاشت و نه در انتقادهایش، حرفی از وضعیت خود به میان آورد. همین رفتارها او را صاحب موقعیت ویژه یی می کند. آن هم در دورانی که فیلم ساختن به هر قیمت و از هر طریقی، به اصل مهمی در زندگی کارگردانان حتی هم نسل فرمان آرا بدل شده است.

  • چند سال پیش در گفت وگوی مفصلی درباره دلیل دو دهه فیلم نساختن تان، گفته بودید که در دوره یی، بودن در کنار فرزندان تان را به فیلمسازی ترجیح دادید…

بگذارید کامل بگویم. وقتی در غربت زندگی می کنید، اعضای خانواده به دلیل ایزوله شدن، وابستگی بیشتری به یکدیگر پیدا می کنند. من هم در زمینه تهیه و تولید فیلم فعالیتم را ادامه دادم اما ترجیح دادم فیلم نسازم و صبر کنم تا بچه ها از یک مقطعی بگذرند. شاید خودخواهی لازم را برای فعالیت هنری ندارم اما هرگز نتوانستم خودم را راضی کنم که بچه ها هرطوری خواستند، بزرگ شوند. این اخلاق همیشه با من بوده است. وقتی آنها به دانشگاه رفتند و حس کردم دیگر سرپرستی من را به آن شکل نیاز ندارند، به ایران بازگشتم. اما ۱۰ سال بعد را نگذاشتند فیلم بسازم. این دهه دوم ربطی به ماجرای بچه ها نداشت.

  • و سال ۸۸ هم اعلام کردید در چهار سال آینده فیلم نخواهید ساخت. راستش کمی عجیب است هنرمندی با این انرژی که بین هم نسلان تان و حتی نسل های بعدی کمیاب است و تا این حد پیگیر تئاتر و موسیقی و همواره حاضر در گالری ها و نمایشگاه های هنرهای تجسمی و… اینچنین راحت درباره فیلم نساختن سخن بگوید. اعلام فیلم نساختن برایتان دشوار نبود؟

بسیار دشوار بود اما نه دشوارتر از تحمل دیدن اتفاق هایی که ۴ سال پیش افتاد. باور و اعتقاد من این است که وقتی کار هنری می کنی، اخلاق اجتماعی ات هم مهم است. شاید چون من در ۶۸ سالگی آن حرف را زدم، باورش برای عده یی دشوار بود. اگر ۲۵ سالم بود، این چهار سال زیاد به چشم نمی آمد اما وقتی در آستانه هفتاد سالگی هستی و چنین تصمیم می گیری، همه می پرسند مگر فکر می کند چند سال زنده است؟ من اگر ۱۵ فیلم دیگر بسازم، از این مشهورتر نمی شوم. از نظر درآمد هم که کارگردانی سینما در ایران شغل پردرآمدی نیست. دستمزد فیلمی را که دو یا سه سال یک بار می سازی، به ماه ها تقسیم کن و ببین سالی و ماهی چقدر می شود؟ فیلمبردار و بازیگر می توانند هرسال در چند پروژه باشند اما کارگردان نه. آن هم در این سیستم فیلمسازی که باید خودت در همه مراحل تولید فیلم حضور داشته باشی. من نسبت به طراحی پوستر هم وسواس دارم و باید بر آن نظارت کنم. در چنین شرایطی آن تصمیم را گرفتم و بابتش از کسی طلبکار نیستم. چنان که چندی پیش وقتی تعدادی از هنرمندان، به دیدار آقای عارف رفتند، چون اعتقادی به حرکت های جمعی به این شکل ندارم، حضور در آن جلسه را قبول نکردم. اما یک نکته برایم جالب بود. وقتی عکس آن دیدار منتشر شد، دیدم دو نفر که در ردیف اول نشسته اند، از کسانی هستند که در چهار سال گذشته به شکل های مختلف برای آقای شمقدری خوش خدمتی کرده اند. با خودم گفتم پس آن رفتارها چه بود؟ تویی که وقتی بسیاری از سینماگران قبول نمی کنند داور جشنواره شوند، داوری را می پذیری، چرا الان حس می کنی دوران جدیدی آغاز شده و باز باید در صف اول باشی؟

  • فکر می کنید اگر آن تصمیم را نگرفته بودید و فیلمنامه یی هم ارائه می کردید، اصلاامکان ساخت فیلم برایتان فراهم می شد؟ وضعیت آخرین فیلم های کیانوش عیاری و رخشان بنی اعتماد، به نوعی جهت گیری سیاستگذاران سینمایی را نشان می دهد. در چنین شرایطی تصور می کنید چقدر امکان ساخت فیلم برای شما وجود داشت؟

من چهار سال پیش، نامه یی نوشتم که هنوز هم روی اینترنت هست. با من درباره آن صحبتی نشده اما می دانم به دلیل آن نامه، جلوی اسمم یک علامت هست. چهار سال از اکران «خاک آشنا» می گذرد و هنوز این فیلم وارد شبکه خانگی نشده است. در صحبت های خصوصی هم می بینی به شرکت های پخش فیلم گفته اند «خاک آشنا» را نخرند. اما در پاسخ به پرسش احتمال موافقت مدیران با ساخت فیلمم باید بگویم من نمی خواستم حتی رضایت خاطر تصویب فیلمنامه ام را به آقای شمقدری بدهم. او را می شناختم و می دانستم یک فیلمساز بد، ناگهان مدیر خوبی نمی شود. آدمی که می گوید من برای اسکار لابی کردم، وضعیتش مشخص است. ۴۷ سال معاونت سینمایی برای همه کافی بود اما این آقا تصمیم گرفت سازمان سینمایی بسازد. ما دائما از کاهش حجم حضور دولت در سینما حرف می زنیم اما از آن طرف می بینیم طناب مدیران بیشتر به دست و پای ما می پیچد. در سازمان سینمایی قرار بود چه اتفاقی بیفتد؟ اصلادلیل آشفتگی وضعیت فرهنگی ما این است که هر وزیری، نفر پیشین را قبول ندارد و می خواهد تحول ایجاد کند. مگر در چهار سال چه تحولی در حوزه فرهنگ می توان ایجاد کرد؟

  • نتیجه اش پشیمانی روزهای پایانی مدیریت است. همان بحث لابی گری نشان داد تلاش هایی برای جلب توجه سینماگران در ماه های پایانی مدیریت شان آغاز شده است. الان هم اصرار عجیبی روی بازگشایی خانه سینما در همین مدت محدود دارند. برخی معتقدند اگر تعدادی از سینماگران با تصمیم های اشتباه مدیران همراه نمی شدند، آنها نمی توانستند به این راحتی پیش بروند. چون بارها در توجیه عملکرد خود، به موافقت فلان تهیه کننده یا کارگردان استناد کردند.

اصولایکی از گرفتاری ها این است که ما به عنوان صنف برای خودمان احترام قایل نیستیم. آقایان با تشکیل سازمان سینمایی خواستند صنوف را خودشان راه بیندازند. حالاکسانی هم حمایت کردند. دولت هم با ابزارهایی مثل کوپن و پول و… که در اختیار داشت، سعی کرد نظر عده بیشتری را جلب کند اما ۸۰ درصد سینماگران زیر بار نرفتند. همیشه کسانی وجود دارند که فیلمساز یا فیلمنامه نویس خوبی نیستند یا از نظر شخصیتی مشکل دارند و تا کسی می گوید بیایید، می بینی اینها خودشان را جلو می اندازند. حرف ما از اول این بود که دولت باید دستش را از سینما یا هر کار هنری دیگر بشوید. بارها گفتم این آیین نامه شورای عالی انقلاب فرهنگی را به مجلس ببرید و قانونش کنید. وگرنه هر چهارسال یک بار، فردی با یک تفسیر جدید از این آیین نامه می آید.

  • این بحث قانون سینما را خود آقای شمقدری هم مطرح کرد. این نگرانی وجود دارد که قانون، مشکل های بیشتری ایجاد کند. مثلادر قانون مجازات اسلامی هم بحث توهین و استهزا آمده است اما این مباحث در نهایت تفسیری هستند و برخی معتقدند همه چیز به نگاه تیم فرهنگی هر دولت وابسته خواهد بود.

نه. قانون چارچوب فعالیت مدیر را روشن می کند. در کدام بند آیین نامه شورای عالی انقلاب فرهنگی درباره سازمان سینمایی صحبت شده؟ قانون نمی گذارد شما هر حرفی بزنی. در نبود یک قانون مدون آقایان سعی کردند «باید»ها را بردارند و «نباید»ها را هم توضیح ندهند که بعد بتوانند به میل خود رفتار کنند. آقای شمقدری روز اول با یک کتاب درباره فیلمسازی آمد. تعریفش از فیلم فاخر در آن کتاب، فیلم گران بود! کجای دنیا تعریف فیلم فاخر، پروژه میلیاردی است؟ تاریخ سینمای جهان پر است از فیلم های فاخر و ماندگاری که با کمترین سرمایه تولید شده اند. کارنامه بسیاری از فیلمسازان، از اورسن ولز تا جیم جارموش، پر از چنین فیلم هایی ا ست. از این تعریف و نگاه غلط، همین فیلم های میلیاردی ای بیرون می آید که سازندگان شان در هر سیستم فیلمسازی متمدنانه یی با این هزینه تولید و میزان بازگشت سرمایه شان بی تردید حذف می شدند.

  • یکی از تفاوت های بارز پروژه های فاخر سال های اخیر با فیلم هایی که تولید عادی دارند، شیوه خبررسانی درباره مدت فیلمبرداری است. پروژه های خصوصی به خبرنگاران می گویند مثلا۳۴ جلسه فیلمبرداری داریم که ۱۴ جلسه اش مانده است. اما پروژه های دولتی اصلاچنین فرضی ندارند. می گویند فعلاداریم می گیرم احتمالاتا یک یا دو ماه دیگر تمام می شود.

چون فیلمسازی بلد نیستند. فیلمبرداری می کنند، بعد در مرحله تدوین آن را به چند نفر نشان می دهند و نتیجه می گیرند فلان سکانس ها را دوباره فیلمبرداری کنند. در امریکا جمله معروفی هست که به کارگردان می گویند تو به خوبی آخرین فیلم هستی. یعنی اگر فیلمت نفروشد، برای ساخت فیلم بعدی مشکل خواهی داشت. وقتی من در یک فیلم یا سریال دولتی، ماهانه حقوق می گیرم، چرا باید برای پایان کار عجله کنم؟ به همین دلیل سریالی که باید ظرف دوسال تولید شود، از مرز هفت سال هم می گذرد. در سینما هم مهم ترین بحث که بازگشت سرمایه است، حذف شده و بودجه های کلان را به یکسری فیلمساز می دهند. آنها هم با آوردن نام های دهن پرکن، می کوشند به مدیران بگویند آن بودجه را به این شکل خرج کردیم. کشوری که محمود کلاری را دارد، چرا باید از استرارو دعوت کند؟ الان تنها زمینه یی که شاید در آن نیازمند کمک از خارج از کشور باشیم، جلوه های ویژه است که آن را هم به هر شرکتی بدهید، برای شما انجام می دهد. کار سختی هم نیست. با همین شرکت جرج لوکاس هم می توانید مذاکره کنید. اما وقتی قرار است یک فیلمبرداری عادی داشته باشی، چه نیازی به آوردن استرارو است؟ فقط کلاری هم نیست. ما فیلمبرداران جوان درجه یکی مثل داود امیری داریم. نمی گویم او را برای فیلمبرداری چنین کارهایی بیاورید اما استرارو چه می تواند انجام دهد که کلاری نمی تواند؟

  • مدت زمان تولید فیلم های روز جهان در سایت ها در دسترس است. شما که زمانی درگیر تولید و تهیه فیلم در سطح جهانی بودید، بر اساس تجربه های شخصی تان، چنین زمان های طولانی تولیدی را در فیلم های قدیمی تر به یاد دارید؟

واقعا نه. مواردی استثنایی مثل تایتانیک بوده که کارگردان صدمیلیون دلار خودش را هم روی بودجه فیلم گذاشته که فیلمبرداری ادامه پیدا کند اما نمی توانید تا بی نهایت ادامه دهید. اینها ایراد سینمای رانتی است. کسی پولی می دهد و اگر به جای استرارو به او بگویی کامبیز، تفاوت شان را نمی فهمد. معتقدم دولت باید برود در پستو و فقط برای صدور پروانه نمایش بیرون بیاید! صدور پروانه نمایش حق هر دولتی است. در انگلستان و کشورهای دیگر هم هست. در امریکا اتحادیه تهیه کنندگان فیلم ها را درجه بندی می کند. اگر سکس و خشونت فیلم زیاد باشد، درجه Xمی گیرد که امکان تبلیغ در هیچ رسانه یی را ندارد. تهیه کننده مجبور می شود سکس و خشونت فیلم را کم کند. تماشای فیلم درجه R هم برای زیر هجده سال ممنوع است. در نهایت هم درجه PG است که با راهنمایی والدین و تصمیم آنها بچه ها می توانند فیلم را ببینند. الان در کانادا شما نمی توانید بعد از ساعت ۷ شب، بچه ها را به سینما ببرید. هیچ جا هرج و مرج نیست اما اینکه یک نفر بنشیند فیلمنامه من را بخواند و ایراد بگیرد و بعد از گذشتن از این مرز، باز برای تهیه امکانات ساخت فیلم سراغ نهاد دولتی دیگری برویم، بی معنی است. مگر فیلمنامه خواندن کار راحتی است؟ اولافیلمنامه باید در یک نشست خوانده شود.

دوم اینکه خواننده آن باید تخیلی قوی داشته باشد. وقتی در «خاک آشنا» رضا کیانیان پس از شنیدن خبر درگذشت دوستش در پاسخ به مامور امنیتی می گوید شما کار خودتان را بکنید ما هم کار خودمان را می کنیم، خواننده فیلمنامه می تواند حدس بزند گریه کیانیان در آن سکانس تا این حد تاثیرگذار خواهد بود؟ بعد هم به مرحله ساخت فیلم می رسیم.

فارابی زمانی تاسیس شد که به دلیل نابسامانی فرهنگی، برای ساخت فیلم سرمایه گذار خصوصی وجود نداشت. اما الان این بنیاد کارکردش را از دست داده و به یکی از نهادهایی تبدیل شده که می توان از طریق آنها رانت گرفت. قبل از انقلاب فیلم های زیرنویس یا دوبله به اندازه فیلمفارسی ها به شهرداری عوارض می دادند. اما آن زمان هم شهید ثالث داشت فیلمش را می ساخت. نتیجه این تلاش شدید دولت برای ساخت فیلم های میلیاردی و دولتی کردن سینما این شده که شما یا بروید از نهادهایی بودجه بگیرید که اصلاکسی اجازه مداخله در کار شما را نداشته باشد یا به سازمان تبلیغات اسلامی بروید که باز هم بحث بازگشت سرمایه در آن مطرح نیست. نهادی که زمانی برای کسب درآمد، تعدای سینما در اختیارش گذاشته شد و الان دارد برای اکران شدن یا نشدن فیلم ها در فلان شهرستان تصمیم می گیرد و خط و نشان می کشد. کسی هم نیست بگوید آقایان شما نهایتش سینمادار هستید.

  • الان خیلی از امکانات در دست دولت است و این مالکیت در چهارسال اخیر افزایش هم یافته است. فکر می کنید اگر بر فرض دولت از فردا بگوید خودش را کاملااز سینما کنار می کشد، سینمای ایران دوام می آورد؟

باید یک بار برای همیشه این اتفاق بیفتد یا سینما می تواند روی پایش بایستد یا نه. مشکلات سینمای ایران پیچیده نیست. تعداد سالن ها برای یک کشور هفتاد میلیونی یا بیشتر، کم است. شبکه خانگی هم باید فعال تر از این باشد. پروانه ساختی هم که در ابتدا می دهند، با حسن نیت نیست. به فیلمنامه «خاک آشنا» تنها یک ایراد گرفته شد. شخصیتی به نام «نظام» در فیلم بود که می خواست به دوبی برود. گفتند نظام دوبی نمی رود. پرسیدم منصور دوبی می رود؟ با خنده جواب مثبت دادند. این تنها ایراد بود. بعد که می روی و چند صد میلیون هزینه می کنی، روی برخی صحنه ها دست می گذارند و می گویند اینها را حذف کن. یعنی برخی ایرادها را برای بعد از ساخت فیلم می گذارند. در حوزه اکران هم سینماداران برنامه می چینند و می گویند می خواهیم تا ابد «رسوایی» را نگه داریم! فیلم یک موجود زنده است. چهار یا هشت سال بعد بالاخره دیده می شود اما برخی فیلم ها تاریخ مصرف دارند و به موضوعات روز اشاره می کنند. اکران دیرهنگام این فیلم ها سرنوشت شان را تغییر می دهد. «خاک آشنا» از همین فیلم ها بود.

  • این پرسش ربط مستقیمی به مباحث قبلی ندارد. شما در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی، سینما را به شکل آکادمیک و در بالاترین سطح آموخته اید. تجربه نشان داده که هنرمندان متکی به تحصیلات دانشگاهی، معلم های بهتری هستند. با توجه به این پیشینه و این میزان دل بستگی تان به جوانان، چرا تدریس نمی کنید؟

من شلخته بازی را دوست ندارم. همیشه هم معتقد بوده ام که برای فیلمساز شدن باید از شلختگی دوری کرد. حالااین شلختگی می تواند در انتخاب کادر باشد یا در انتخاب بازیگر. از هم نسلان من هم کسانی که شلخته نشده اند، هنوز خوب فیلم می سازند. برخی هم عددها برایشان مهم تر است که مثلابگویند بیست و ششمین فیلم فلانی و خب نتیجه اش را می بینیم. این را گفتم که توضیح بدهم آدمی نیستم که آموزشگاهی راه بیندازم و فقط از اسمم استفاده کنم. باید بتوانم رسیدگی کنم و شرایطش را ندارم.

  • چرا در یکی از همین آموزشگاه ها ورک شاپ یا کلاسی برگزار نمی کنید؟

یک بار بحثش مطرح شد. اما دیدم می خواهند از بچه ها یک میلیون و پانصد هزارتومان بگیرند. برای بچه یی که از شهرستان می آید، رقم سنگینی است. تازه می خواستیم درآمد آن کلاس را به حساب بنیاد گلشیری بریزیم. چون سالی هفت یا هشت میلیون تومان خرج دارد و شاید تصورش دشوار باشد اما فراهم کردن این رقم راحت نیست. به هر حال در نهایت شرایط مهیا نشد.

  • واقعا این مبلغ با سختی تهیه می شود؟

بله. جایزه ها و پول داوران و…

  • کمی عجیب نیست؟

در مملکتی که ایراد فرهنگی دارد و کسی مثل حمید سمندریان را ۱۰ سال از تئاتر دور نگه می دارد، عجیب نیست. این شرم سیستم فرهنگی ما است که سمندریان در دوره یی مجبور شد کبابی باز کند. چرا بیضایی باید در دانشگاه استنفورد نمایشی روی صحنه ببرد و بعد هم آنجا به تدریس بپردازد؟ جای بیضایی اینجاست. حرف من در «خاک آشنا» هم این بود که باید دستت را در این خاک کنی و گرفتارش شوی. الان کتاب های داریوش شایگان ابتدا به فرانسه منتشر می شوند، اما خودش اینجاست.

  • در این چهارسال، نهادهای زیادی از سینما سهم گرفته اند و به این راحتی هم آن را پس نخواهند داد. سینماگران فعال در این نهادها که مورد اعتماد آنها شده اند، بعید است به این سادگی جایگاه شان را ترک کنند. سینمای خصوصی و مستقل هم ضربه های زیادی خورد. بهمن فرمان آرا در چنین شرایطی برای مدیران فرهنگی بعدی چه پیشنهادی دارد؟

فقط به آنها یادآور می شوم که سرمایه ارزشمندی به نام امید مردم را دارند. در فضای مملکت هم می بینیم آدم ها کمی با هم مهربان تر شده اند و عصبی نیستند. حالامساله این است که مدیران با این سرمایه چه می کنند؟ اولاامیدوارم وقت شان را صرف کارهای بیهوده یی مثل تعطیلی خانه سینما نکنند. آخر کدام عاقلی به جای درخواست تغییر یک یا دو بند اساسنامه، نهاد صنفی یک حرفه را می بندد؟ مثل این است که یک خیاط به خاطر دلخوری از خیاط دیگر که خوب شلوار می دوزد، برود اتحادیه را تعطیل کند! در مرحله بعد، باز هم تکرار می کنم که فارابی زمانی برای حل مشکل آمد و الان خودش به یک مشکل تبدیل شده. آرزو می کنم مدیران فرهنگی با روشن کردن تکلیف این نهاد نشان دهند که می خواهند به سمت کاهش سهم دولت در سینما حرکت کنند. فراموش نکنیم که مدیران فعلی از دو ماه دیگر نمی روند بخوابند. که ای کاش چنین می کردند. آنها منتظر هر فرصتی برای انتقاد و زدن ترکش خواهند بود. رسانه هایی هم دارند و نامه نگاری و صدور بیانیه به هر مناسبتی، از اقدامات قابل پیش بینی آنهاست. در نهایت هم منتظر روزی ام که این عبارت ارشاد از عنوان وزارتخانه حذف شود. ما به لطف تابلوهای شهرداری هر روز در معرض ارشاد هستیم.

  • همین جمله های نصیحت گونه را می گویید؟

بله. نصیحت ما را کشت!

اعتماد